به گزارش اخبار جهادی، غرب آسیا امروز در یکی از حساسترین و سرنوشتسازترین مقاطع تاریخ معاصر خود قرار دارد؛ مقطعی که نه تنها با تغییرات سیاسی مقطعی، بلکه با تحولات بنیادین در موازنه قدرت، حاکمیت ملی و امنیت منطقهای تعریف میشود.
حماسه «طوفانالاقصی» در هفتم اکتبر ۲۰۲۳ نقطه آغاز این مرحله جدید بود؛ رخدادی که نه تنها معادلات امنیتی رژیم صهیونیستی را بر هم زد، بلکه توهم ثبات نظم آمریکایی در منطقه را نیز فرو ریخت. اکنون، در آستانه سال ۲۰۲۶ و پایان ربع اول قرن بیستویکم، منطقه وارد مرحلهای شده است که در آن استحقاقهای تاریخی ملتها دیگر قابل تعویق نیست.
این مرحله، مرحله «نبرد ارادهها» است؛ نبردی میان ملتهایی که به دنبال اعمال حاکمیت واقعی هستند و قدرتهایی که دههها با ابزار اشغالگری و مهندسی سیاسی، سرنوشت منطقه را مصادره کردهاند. مقاومت، دیگر یک واکنش دفاعی نیست، بلکه به یک راهبرد پایدار برای حفظ حاکمیت و بازتعریف امنیت منطقهای تبدیل شده است.
غزه؛ استقامت در برابر نسلکشی و طرحهای فریبکارانه
در غزه، رژیم صهیونیستی پس از دو سال جنگ ویرانگر و بهرغم استفاده گسترده از قدرت نظامی و حمایتهای غرب، نتوانست مقاومت را نابود کند. این شکست، دشمن را به سمت پروژههای جایگزین سوق داد؛ پروژههایی که با عناوینی مانند «تحتالحمایگی بینالمللی» یا «نیروهای بینالمللی ثبات» معرفی میشوند، اما در واقع تلاشی برای تثبیت اشغالگری و محدود کردن قدرت دفاعی فلسطینیان هستند.
اعزام نیروهای خارجی با محدودیت استقرار در مناطق تحت اشغال اسرائیل، نشاندهنده هدف واقعی این پروژهها است: حفاظت از خطوط اشغالگر و مهار مقاومت، نه حمایت از ملت فلسطین. حماس و دیگر گروههای مقاومت با حفظ کنترل بخشهای حیاتی، تأکید کردهاند که هر حضور خارجی بدون هماهنگی با اراده ملی، نوعی اشغالگری جدید محسوب میشود. غزه امروز نشان داده است که امنیت پایدار، نه با قطعنامهها، بلکه با قدرت مردمی و ایستادگی حاصل میشود.
سوریه؛ کشور تکهتکه شده و آیندهای در پرده ابهام
سوریه پس از سقوط اسد وارد بحرانی عمیق شد که ماهیت آن فراتر از یک بحران سیاسی ساده است. دولت مرکزی عملاً از بین رفته و خلأ قدرت، زمینه را برای ظهور گروههای مسلح جدید در قالبهای جدیدتر فراهم کرده است. هیئت تحریر شام به سرکردگی جولانی توانست کنترل بخشهای از کشور را در دست گیرد و برای تثبیت جایگاه خود، حاضر شد به هر امتیازی تن دهد؛ از جمله عادیسازی روابط با اسرائیل و واگذاری مناطق جنوبی کشور و جولان.
کشور اکنون تکهتکه شده است: جنوب تحت نفوذ اسرائیل، شمال و شمالشرق در کنترل نیروهای موسوم به قسد با حمایت مستقیم آمریکا، و مناطق مرزی تحت نفوذ ترکیه قرار دارند. این تقسیم قدرت، ثبات و حاکمیت ملی را به شدت مختل کرده و مناطق مرکزی و ساحلی را به میدان درگیری میان گروههای مسلح، قدرتهای خارجی و نیروهای مقاومت تبدیل کرده است.
اقلیتهای مذهبی و قومی، از جمله علویها و مسیحیان ساحل، در معرض کشتار و آواره شدن گسترده قرار دارند. آمریکا با مدیریت آشوب و حمایت از گروههای نیابتی، تلاش میکند منافع خود را تضمین کرده و بازگشت یک دولت قدرتمند مرکزی را به تأخیر اندازد. جولانی برای تثبیت قدرت، حاضر به امتیازدهی حتی در قبال اسرائیل شده و این مسئله خطر تجزیه کامل کشور را افزایش میدهد.
آینده سوریه اکنون بیش از هر زمان دیگری در پرده ابهام قرار دارد، اما هرگونه بازسازی حاکمیت یا جلوگیری از تجزیه، بدون حضور و حمایت مردمی از همه طیفها و مشربها غیرممکن خواهد بود.
لبنان؛ مدل «دفاع ملی مشترک» و ستون فقرات امنیت
لبنان حساسترین جبهه نبرد ارادههاست. تمرکز دشمن بر خلع سلاح حزبالله، هدفی جز نابودی قدرت بازدارندگی ملی لبنان ندارد. مخالفان مقاومت با نادیده گرفتن واقعیتهای تلخ میدانی، به دنبال خلع سلاح نیرویی هستند که مانع از تکرار فجایع اشغالگری شده است.
ارتش لبنان، بهرغم جایگاه ملیاش، به دلیل تحریمهای پنهان تسلیحاتی غرب و بحرانهای مالی، قادر به مقابله با جنگافزارهای پیشرفته صهیونیستی نیست. در اینجا، مقاومت نه به عنوان رقیب ارتش، بلکه در قالب مدل «دفاع ملی مشترک» (ارتش، ملت، مقاومت) ظاهر شده است. این مدل، هوشمندانهترین راهکار برای حفظ حاکمیت ملی در برابر دشمنی است که صلح را نمیفهمد.
حزبالله با بازسازی ظرفیتهای موشکی و پدافندی خود، چتر امنیتی لبنان را بهگونهای گسترانده که دشمن برای هرگونه تجاوز، ناچار به محاسبات پیچیده هزینه-فایده است. خلع سلاح در این شرایط، به معنای دعوت رسمی از اسرائیل برای اشغال مجدد تا بیروت است؛ لذا سلاح مقاومت، تضمینکننده بقای دولت و ثبات سیاسی است، نه مانع آن.
محور مقاومت؛ بازدارندگی و نظم نوین
مقاومت امروز فراتر از واکنش به تهدید است. حزبالله لبنان، حماس در نوار غزه و نیروهای محور مقاومت در هر نقطه از منطقه توانستهاند قواعد بازدارندگی را بازتعریف کنند و هزینه تجاوز را به عمق سرزمینهای اشغالی منتقل سازند. این تحول نشان میدهد که قدرت دفاعی واقعی، نه محصول حمایت خارجی بلکه نتیجه انسجام داخلی، برنامهریزی راهبردی و حضور بومی است.
پیوند میان ایمان، سازماندهی و فناوری نظامی، عامل اصلی موفقیت محور مقاومت است. مقاومت دیگر یک نیروی محلی واکنشی نیست، بلکه یک بازیگر راهبردی و نظمساز منطقهای شده است. حضور آنها، نه تنها جلوی فروپاشی کامل سوریه را میگیرد، بلکه توازن نیرو را در جنوب لبنان و غزه نیز تثبیت میکند.
جمعبندی؛ سپیدهدم ربع قرن اقتدار
مشرق عربی (غرب آسیا) در آستانه ربع قرنی است که با پایان نظمهای تحمیلی و بازگشت مفهوم واقعی حاکمیت تعریف میشود. غزه، جنوب لبنان و سوریه سه صحنه بههمپیوسته این تحول هستند. تلاش برای حذف یا خلع سلاح مقاومت، در واقع تلاشی برای بازگرداندن منطقه به دوران وابستگی و بیدفاعی است؛ تلاشی که با واقعیتهای جدید موازنه قدرت همخوانی ندارد.
حزبالله لبنان، ستون فقرات این موازنه است و نه مانع دولت بلکه ضامن بقا و امنیت ملی. آینده منطقه به کسانی تعلق دارد که امنیت را نه در وعدههای خارجی، بلکه در قدرت مردمی و اراده ملی جستوجو میکنند. این واقعیت، به تدریج معادلات منطقهای را تغییر داده و نشان میدهد که ایستادگی و مقاومت، وارثان واقعی سرزمین خواهند بود.
انتهای پیام/

























