به گزارش اخبار جهادی، اندیشکده صهیونیستی INSS در مقالهای به دکترین ۲۰۲۵-۲۰۲۶ رژیم صهیونیستی پرداخته است. تقابل با ایران در دکترین رژیم از امور قطعی و تهدیدات قابل توجه به شمار میرود تا جایی که نام ایران حدود ۶۰ بار در این سند تکرار شده است. توجه به برنامه هستهای ایران، سرنوشت محور مقاومت، نحوه تعامل و همکاری با ایالات متحده در موضوعات مختلف مربوط با تهران و توافق احتمالی هستهای از جمله بارزترین نکات این سند میباشد. همچنین، مسئله تعامل بین ایران و روسیه و همچنین کشورهای حوزه مقاومت از نکات جالب توجه است. در بخشهای مختلف این دکترین پس از طرح مسئله، سناریوهای احتمالی آینده، پیشبینی شده که راهکارهای عملی آن نیز بیان میشود.
میادین نبرد
در مقدمه دکترین، رژیم صهیونیستی با تعریف دشمنان پیرامونی خود، رویکردی تهاجمی و امنیتمحور نسبت به کشورهای منطقه اتخاذ کرده است. در این میان، ایران و سوریه بهعنوان اصلیترین نگرانیهای این رژیم مطرح هستند. در خصوص ایران، سه سناریوی احتمالی برای آینده پیشبینی شده است:
۱. توافق هستهای جدید ایران-آمریکا: تلآویو نباید در مقابل توافق جدید مقاومتی داشته باشد بلکه باید در شکلگیری آن، بطوری که عدم دستیابی تهران به سلاح هستهای را تضمین کند، سهیم بوده و در مذاکرات مربوطه، تاثیرگذار باشد.
۲. دستیابی به سلاح هستهای: اقدام نظامی فوری نیاز است که البته در صورت هماهنگی با ایالات متحده این امر بهتر صورت میگیرد.
۳. بنبست طولانی: جهت تضعیف بدون وقفه ایران، فشارهای اقتصادی و عملیات پنهانی باید در دستور کار قرار گیرد.
نکته قابلتاملی که در این متن مشاهده میشود؛ دربرگیری نام کشورهای چین، روسیه، ایران و کره شمالی در قالب یک گروه کلی به نام “CRINGE” است که در مقابل «جهان لیبرال-دموکرات» قرار میگیرد. از نگاه صهیونیستها، کشورهای یاد شده، علیرغم تفاوتهای عمیق ایدئولوژیک و تضاد منافع در برخی موارد، برای مقابله با چالشهای جهان به رهبری غرب متحد شدهاند. وخامت اوضاع جهان در حالی به تصویر کشیده میشود که سلطهگری، کمونیسم و گرایش به اسلام در جوامع لیبرال-دموکرات بطور مداوم در حال رشد است. از طرف دیگر توسعهطلبان و محافظهکاران در حال افزایش تنش و جناحهای راست و چپ افراطی تاثیر بیشتری بر احزاب جریان اصلی میگذارند. در نهایت، ایران به عنوان رهبر «محور مقاومت» معرفی میشود؛ ائتلاف یکپارچهای که مخالف موجودیت رژیم صهیونیستی و خواهان نابودی آن است.
محیط استراتژیک در حال تغییر
بیش از یک سال از آغاز جنگ چندجبههای گذشته و رژیم صهیونیستی توانسته است انعطافپذیری استراتژیک خود را افزایش دهد و در کوتاهمدت فضای مانور بیشتری به دست آورد. پیش از بررسی چالشهای امنیت ملی این رژیم، لازم است تغییرات در چشمانداز استراتژیک گستردهتر آن مورد تحلیل قرار گیرد.
۱. تضعیف دکترین امنیت ایران
از دیدگاه صهیونیستها، تواناییهای نظامی ایران در جلوگیری از یک حمله مستقیم ناکارآمد بوده و حتی رسیدن به آستانه هستهای نیز بازدارندگی مورد انتظار را ایجاد نکرده است. آنها بر این باورند که استراتژی محور مقاومت ایران، موفق به مهار اقدامات رژیم صهیونیستی نشده و شبکه مقاومت از هم فروپاشیده است. سقوط اسد نیز موجب تضعیف بیشتر محور مقاومت شده و نقش سوریه را در استراتژی منطقهای ایران از میان برده است. در این شرایط جدید، ایران با چالشهایی در بازگرداندن سطح تهدید پیشین حزبالله علیه تلآویو مواجه خواهد بود.
• فرصت: ایران در موقعیتی بیسابقه از ضعف قرار دارد که امکان افزایش آزادی عمل برای رژیم صهیونیستی را فراهم کرده است. این شرایط میتواند به عنوان فرصتی برای پیشبرد توافقی سختگیرانهتر در زمینه هستهای، کاهش نفوذ منطقهای ایران و حتی بررسی گزینههای نظامی جهت متوقف کردن برنامه هستهای این کشور مورد استفاده قرار گیرد.
• تهدید: اگر ایران به این نتیجه برسد که وضعیت آستانه هستهای آن برای بازدارندگی کافی نیست، ممکن است تلاشهای خود را برای توسعه سلاحهای هستهای سرعت بخشد و تعادل قدرت منطقهای را به نفع خود تغییر دهد.
۲. تغییر و تحول در توازن قوای منطقه
• فرصت: پیشرفت در روند پیمان ابراهیم میتواند زمینه را برای محدود کردن نفوذ منطقهای ایران فراهم کند. از جمله ابتکارات دیپلماتیک قابل اجرا میتوان به تثبیت مرزهای شمالی رژیم صهیونیستی با استفاده از ضعف حزبالله، ایجاد پیمان عدم تجاوز با دولت جدید سوریه (که میتواند به کاهش تنشها با ترکیه نیز کمک کند) و نهاییسازی توافق عادیسازی روابط با عربستان سعودی اشاره کرد. هماهنگی این اقدامات با ایالات متحده میتواند تحقق این اهداف را تسهیل کند.
• تهدید: سقوط حکومت اسد ممکن است پیامدهای پیشبینینشدهای به همراه داشته باشد و حتی معاهدات صلح رژیم با اردن و مصر را دچار تزلزل کند. ظهور یک محور رادیکال سنی، با تقویت نفوذ اخوانالمسلمین در سوریه و سایر مناطق، میتواند به عنوان یک تهدید جدید و قدرتمند شکل بگیرد؛ تهدیدی که احتمالاً به اندازه «حلقه آتش» پیشین تحت رهبری ایران خطرناک خواهد بود.
در صورتیکه تهدید هستهای ایران جدی شود سه سناریوی کلی قابل تصور است:
در صورت توافق:
تلآویو باید در شکلدهی به هر توافق احتمالی هستهای مشارکت کند. هدف باید این باشد که اطمینان حاصل شود مذاکرات موارد زیر را شامل شود:
الف: توقف فوری پیشرفتهای هستهای ایران
ب: پرداختن به تمامی عناصر تهدید هستهای:
• مواد شکافتپذیر: محدودیتهایی بر سطح غنیسازی اورانیوم و مقدار ذخایر؛ از کار انداختن سانتریفیوژهای پیشرفتهای که پس از سال ۲۰۱۸ نصب شدهاند؛ و نظارتهای دقیق و فراگیر.
• سامانههای تحویل: محدودیتهایی بر برد موشکهای بالیستیک و فناوریهای پیشرفته؛ سقفهایی برای ذخایر موشکی؛ و اجرای اقدامات ضد گسترش سلاحهای هستهای.
• سلاحسازی: نظارت بر مؤسسات تحقیقاتی هستهای و ممنوعیت فعالیتهای مرتبط با مواد هستهای مرتبط با ساخت سلاح.
این اقدامات برای تضمین امنیت رژیم و جلوگیری از دستیابی ایران به توانایی هستهای نظامی ضروری است.
در صورت عدم دستیابی به توافق:
تلآویو باید اطمینان حاصل کند که تحریمها با شدت کافی اجرا شده و هماهنگی نزدیک اطلاعاتی و دیپلماتیک با ایالات متحده حفظ شود. تعریف غنیسازی ۹۰ درصد اورانیوم به عنوان یک خط قرمز که اقدام نظامی را توجیه میکند، چه با حمایت ایالات متحده و چه بدون آن باید در اولویت قرار گیرد. از آنجا که ایران تلاش میکند تا دوره ریاست جمهوری ترامپ را پشت سر بگذارد و امیدوار به تغییر سیاست دولت بعدی (به ویژه کاهش فشار حداکثری) است، این دوره باید برای تضعیف ایران از طریق عملیات پنهانی مورد استفاده قرار گیرد، در حالی که از انتساب آشکار به خارجیها اجتناب شود. این اقدامات برای جلوگیری از پیشرفتهای هستهای ایران و حفظ امنیت رژیم صهیونیستی حیاتی است.
در صورت ساخت سلاح هستهای:
این سناریو شامل خروج ایران از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT)، غنیسازی اورانیوم تا ۹۰ درصد و انجام آزمایشهای سلاح هستهای است. صهیونیستها معتقدند در پاسخ به این اقدامات، تأسیسات هستهای ایران باید به سرعت نابود شوند. ایالات متحده قبل از آنکه اقدام نظامی صورت گیرد باید ترغیب شود تا به تهران قاطعانه اخطار دهد و از پیشرفتهای بیشتر هستهای جلوگیری کند. برای جلوگیری از یک مسابقه تسلیحاتی منطقهای و تهدید تروریسم هستهای، تلآویو باید به طور قاطعانه عمل کند. در حالی که هماهنگی با ایالات متحده ضروری است، قابلیتهای نظامی مستقل نیز باید به طور کامل توسعه یابند تا موفقیت این مأموریت تضمین شود.
روابط آمریکا و رژیم صهیونیستی تحت دولت ترامپ – فرصتها و چالشها
– فرصتها:
انتظار میرود که دولت ترامپ در دوره دوم، روابط واشنگتن و تلآویو را از طریق انتصاب مقاماتی با دیدگاههای همسو با رژیم صهیونیستی تقویت کند. این امر میتواند آزادی عمل بیشتری برای تلآویو در منطقه فراهم کرده، بازدارندگی علیه ایران را افزایش دهد و تهدید نظامی معتبرتری در برابر برنامههای تهران ایجاد کند.
– چالشها:
با این حال، افزایش انتقادات داخلی در حزب دموکرات، بهویژه در پی تحولات داخلی در رژیم صهیونیستی، میتواند حمایت دوحزبی ایالات متحده را با چالش مواجه کند. در چنین شرایطی، رژیم باید به دنبال تضمین یک توافق دفاعی باشد که بتواند در قالب یک استراتژی منطقهای گستردهتر جای بگیرد و تلاشهای مخالفان را در جهت تضعیف یا منزوی کردن تلآویو خنثی سازد. همچنین، چنین توافقی میتواند موقعیت تلآویو را در برابر تهدید هستهای ایران تقویت کرده و موجب تداوم حمایتهای نظامی و فناوری از این رژیم شود. در این راستا، تأثیرگذاری بر مذاکرات آینده در زمینه «یادداشت تفاهم» با ایالات متحده، بهمنظور حفظ برتری کیفی و فناوری نظامی، اهمیت ویژهای دارد.
– راهبردهای اقتصادی و دیپلماتیک:
برای مقابله با نفوذ ایران و تقویت همکاریهای اقتصادی، تلآویو باید بهطور استراتژیک روابط خود را با اروپا گسترش دهد. این اقدام ممکن است مستلزم اتخاذ مواضع سختگیرانهتر در برابر روسیه باشد، درحالیکه کانالهای دیپلماتیک حیاتی همچنان حفظ شوند. چنین راهبردی میتواند به محدود کردن محور روسیه-ایران و کاهش نفوذ تهران در منطقه کمک کند.
رویکرد جنگ «ایران-اسرائیل»
بر اساس دکترین امنیتی تلآویو، حمله ۷ اکتبر لحظهای بود که استراتژی صهیون در نهایت به دلیل ماهیت جنگی که ایران علیه آن به راه انداخته بود، بیدار شد. هرچه رژیم بیشتر بر تهدید هستهای ایران متمرکز شد، کمتر متوجه شد که استراتژی ایران به همان اندازه، اگر نه بیشتر، بر محور مقاومت خود به عنوان سلاحی علیه صهیونیسم تکیه دارد، همانطور که بر تلاش برای دستیابی به سلاحهای هستهای تکیه میکند. اگرچه «جنگ نیابتی» تهران علیه تلآویو سالها توسط نهادهای دفاعی صهیونیستی مورد بحث قرار گرفته بود، تلآویو نتوانست استراتژی مناسب یا شکل مناسب جنگ را برای مقابله با آن تدوین کند. بنابراین، جنگ ۷ اکتبر به طور موثری یک اختلال دوگانه در تفکر استراتژیک صهیونیستها بود که برای دههها ادامه داشت.
طبق نظریه جنگ «ایران-اسرائیل»، جنگ فعلی نقطه تماس میان دو دیدگاه است: یکی جنگی که توسط محور ایرانی به دقت آماده شده و دیگری مفهوم نظامی تلآویو برای مبارزه با دشمنان که ریشه در تفکر «پایان جنگها» در دهههای گذشته دارد. این رویکرد نتوانست به چالشهای جدید پاسخ دهد. این واقعیت که صهیونیستها، با وجود برخورداری از اطلاعات پیش از حمله، دچار غافلگیری اطلاعاتی شدند، نشاندهنده این است که تلآویو دشمنان خود را از زاویه درست ارزیابی نکرده است. دستاوردها و شکستهای این جنگ را میتوان از طریق تنش بین رویکرد مبارزه با تروریسم و نظریه نظامی-جنگی تحلیل کرد. در حقیقت، این دو رویکرد قابل جایگزینی نیستند.
انتهای پیام/
منبع: تحولات جهان اسلام