اهتمام جنبش صهیونیسم تجزیه تمامی کشورهای عربی فراتر از ابعاد امنیتی و اقتصادی بود. صهیونیستها اولویت تجزیه کشورهای مشرق عربی را جزو اهداف موجودیتی خود قرار دادهاند.
به گزارش اخبار جهادی،غرب و رژیم صهیونیستی قطعاً هر موضوع مرتبط با رویکرد اتحاد امت عربی و اسلامی را رد میکنند، چرا که میدانند این اتفاق باعث ایجاد قدرت فراوان انسانی ، سیاسی ، اقتصادی ، نظامی و فرهنگی مسلمانان میشود و مانعی در برابر تلاشهای غرب جهت نفوذ در خاورمیانه مملو از منابع پولی و انرژی خواهد بود. منطقهای که موقعیت ژئواستراتژیک در چارچوب منافع جهانی دارد. از همین رو رویکرد استراتژیک غرب از مدتها پیش تاکنون بر اساس تجزیه منطقه و به ویژه دولتهای بازدارنده منطقه نظیر سوریه، عراق ، لبنان و مصر رقم خورده است تا آنها را تحت اراده سیاسی ، اقتصادی و امنیتی خود قرار دهد.
پروژه تجزیه سوریه و از بین بردن هویت عربی و اسلامی آن بخشی از پروژه خاورمیانه جدید بود که با استفاده از مبنای « هرج و مرج خلاق» و با به کارگیری گروههای گستردهای از عناصر مسلح و تروریست با تسلیحات فراوان و کشنده و ضمن آمادهسازی مادی و روانی این عناصر تحت عنوان عملیات موسوم به « یاسمن آبی» از ۷ سال پیش تاکنون به اجرا گذاشته شده است.
با توجه به نزدیک شدن به پایان زمان موجودیت گروههای تروریستی در سوریه، هر اندازه که با حجم بالای توطئهها و اهداف آمریکایی- صهیونیستی برای سقوط دولت سوریه یا تجزیه آن بیشتر آشنا میشویم، ابعاد شکست طرحهای آمریکایی و صهیونیستی بیش از پیش خود را نشان میدهد.
بخش سوم: سرنخ های طرحهای صهیونیستی در تجزیه منطقه
پروژه تجزیه منطقه و طرح سنتی یهودی که از قدیمیترین سندهای صهیونیستی به صورت رسمی از تجزیه عراق و سوریه و کشورهای عربی صحبت میکند، سند موسوم به کارینگا است. وی یک روزنامهنگار هندی بوده که جمال عبدالناصر رئیس جمهور اسبق مصر سند ارتش اسرائیل مبنی بر تجزیه منطقه را به وی داد و او در کتاب خود با عنوان خنجر اسرائیل در سال ۱۹۵۷ اقدام به انتشار این اسناد کرد.
این سند صهیونیستی از استراتژی برای تشکیل دولت دروزی در منطقه الصحراء و جبل تدمر و دولت شیعی در منطقه جبل عامل و نواحی اطراف آن و دولت مارونی در جبل لبنان و دولت علوی در لاذقیه با مرزهای ترکیه و دولت کردی در شمال عراق و دولت یا حاکمیتی خودمختار برای قبطیها خبر داد.
بر اساس این سند، مناطق دمشق و جنوب عراق و مصر و مناطق مرکزی عربستان سعودی باقی میماند که باید در آن هم مسیرهای ارتباطی غیر عربی تشکیل میشد.
رژیم صهیونیستی و جریانهای سازشکار خارجی جز در صورت تحقق دو شرط زیر نمیتوانند به آرامش و امنیت خود فکر کنند:
۱- تجزیه دولتهای منطقه به دولتهای کوچک متخاصم با یکدیگر بر اساس رویکردهای فرقهای و نژادی.
۲-از بین رفتن هویت عربی و اسلامی کشورهای مسلمان و فروپاشی هویتی این کشورها قبل از فروپاشی جغرافیایی.
نباید نقش رژیم صهیونیستی در درگیریهای جنوب سوریه را نادیده گرفت. این رژیم در منطقه موسوم به بیطرف در کنار اردنیها و آمریکاییها تلاش داشت جنوب سوریه را به بهانه مبارزه با داعش به نفع خود مصادره کند. تلآویو همچنین در درگیریهای اطراف منطقه الیرموک نیز حضور فعال داشت و نیروهای ویژه این رژیم از نزدیک منطقه را زیر نظر داشتند و از هواپیماهای بدون سرنشین برای جمعآوری اطلاعات جهت استفاده عناصر مسلح استفاده میکردند. فعالیتهای ارتش اشغالگر رژیم صهیونیستی همچنین شامل اقدامات اطلاعاتی و ورود مستقیم در تشکیلات ارتش لحد است که بر روی ویرانه برخی گروههای مسلح در منطقه قنیطره تشکیل شده است.
همچنین بر اساس اطلاعات موجود، رژیم صهیونیستی اقدام به تشکیل گروهی تروریستی موسوم به فرسان الجولان کرده که زیر نظر احمد مخیبر الخطیب ملقب به ابو اسد کار میکند. او فردی غیر از محمد الخطیب است که از اهالی کناکر است و فرمانده گردانهای الفرقان است. این فرد یکی از شاخههای شعبه اطلاعات نظامی رژیم صهیونیستی (امان) به شمار میرود.
بر اساس اطلاعات موجود تعداد عناصر این گردان به حدود ۱۲۰۰ نفر میرسد که برخی از آنها عناصر مسلح بومی جباثا الخشب و نبع الصخر و درعا و القنیطره هستند. آنها حدود ۱۰۰ دلار آمریکا یا ۶۵ هزار لیره سوریه حقوق میگیرند و کمکهای دیگری را نیز دریافت میکنند.
نگاهی به طرحهای تجزیه طلبانه چند دهه گذشته در سوریه و تمام منطقه به وضوح از سرنخهای صهیونیستی این طرحها خبر میدهد: در ادامه برخی از این طرحها را مطالعه میکنیم:
الف: طرح عودید ینون
در فوریه سال ۱۹۸۲ مجله صهیونیستی کیفونیم پژوهشی با عنوان استراتژی اسرائیل در دهه ۸۰ منتشر کرد که عودید ینون دیپلمات سابق رژیم صهیونیستی آن را تدوین کرده بود. این پژوهش رویکرد اسرائیل و استراتژی جنبش صهیونیسم در تعامل با کشورهای عربی را به دنبال می کند که حول دو محور اساسی میچرخید:
محور اول در خصوص ساختار مردم شناختی و اجتماعی و فرهنگی منطقه بود
محور دوم نیز به راهکارهای لازم برای تحقق امنیت دولت یهود به معنای مطلق آن توجه داشت.
طرح مذکور در خصوص محور اول تاکید میکند که جهان عرب یک جامعه واحد از لحاظ فرقهای یا دینی یا اجتماعی نیست، بلکه معجونی نامتجانس از جریانهایی است که در داخل آن قبایل و طوایف مختلف نژادی و قومی و دینی و مذهبی با یکدیگر درگیر هستند. این گزارش با نادیده گرفتن نقش مخرب قدرتهای غربی در ترسیم مرزها میافزاید که کشورهای عربی نیز بر اساس تصادفهای تاریخی نظیر همگرایی میان طمعورزی های جریان های خارجی و استعمار سنتی و آرمانگرایی های داخلی مبتنی بر جریان های سیاسی و اجتماعی شکل گرفتهاند.
از منظر این طرح صهیونیستی، کشورهای مذکور دولتهای مبتنی بر پایههای مستحکم و قابل استمرار نیستند و به سادگی امکان تجزیه و ترکیب مجدد آنها بر اساس رویکردهای جدید وجود دارد و این همان کاری است که رژیم صهیونیستی باید با تمامی پتانسیل خود بر اجرای آن همت گمارد.
این طرح صهیونیستی در خصوص محور دوم نیز تاکید میکند که امنیت اسرائیل تنها بر اساس برتری نظامی در کشورهای دیگر امکان پذیر است و نیاز ضروری برای یک تفکر استراتژیک مبتنی بر عدم صدور مجوز برای موجودیت دولتهای بزرگ در منطقه وجود دارد. همچنین باید تلاش شود دولتهای موجود نیز تجزیه شده و بر اساس رویکردهای فرقهای و طایفهای و نژادی به رژیمهای کوچکتر تبدیل شوند.
به اعتقاد ینون اگر جنبش صهیونیسم در تحقق این هدف استراتژیک موفق عمل کند، با یک تیر دو نشان زده است. اول اینکه دولت نژاد پرست اسرائیل را به یک دولت طبیعی در محیط اطراف خود تبدیل کرده و دولتهای دیگر نیز موجودیتی بر اساس رویکردهای فرقهای و نژادی خواهند داشت و موضوع دوم این که اسرائیل بزرگترین و قویترین و پیشرفته ترین دولت در منطقه خواهد بود.در این صورت تلآویو شایستگی حکمرانی بر مقدرات منطقه و تصمیمگیری در مورد مسائل مختلف آنها را خواهد داشت.
برای پی بردن به اهمیت ویژه این پژوهش باید نگاهی به زمان انتشار این گزارش داشته باشیم که شامل شاخصهای زیر است:
۱- این گزارش کمتر از سه سال پس از امضای معاهده سازش میان مصر و رژیم صهیونیستی و تنها حدود سه ماه بعد از ترور انور سادات رئیس جمهور مصر و قبل از انجام عقبنشینی کامل اسرائیل از صحرای سینا منتشر شد.
۲- کمتر از ۴ ماه بعد از انتشار این گزارش رژیم صهیونیستی اقدام به اشغال گسترده لبنان کرد. رفتار تلآویو در آن زمان به گونهای بود که گویا میخواهد به صورت کلمه به کلمه موارد موجود در این سند را به اجرا بگذارد.
۳- بعدها مشخص شد که رژیم صهیونیستی نقش اساسی در قانع کردن دولت آمریکا در دوران جرج بوش پسر به اهمیت اشغالگری در عراق داشته است. همچنین رفتار اشغال گرایانه آمریکا نشان میدهد که این کشور کاملا با اهداف جنبش صهیونیسم که تجزیه عراق را در اولویتهای خود قرار میدهد، همخوانی دارد.
با وجود اینکه ینون برای اجرای پروژه تجزیه طلبانه خود در منطقه صراحتا از استفاده از قدرت مسلحانه در صحرای سینا خبر نداده بود، اما به نظر می رسد که آنها برای تحقق اهداف خود نسبت به اشتباهات صورت گرفته از سوی سیاستمداران مصری اطمینان داشتند.
اهتمام جنبش صهیونیسم، تجزیه تمامی کشورهای عربی فراتر از ابعاد امنیتی و اقتصادی بود. صهیونیستها اولویت خود برای تجزیه کشورهای مشرق عربی یعنی سوریه و عراق و لبنان را به صورت ویژه دنبال میکردند و آن را جزو اهداف موجودیتی خود قرار داده بودند. طرحهای صهیونیستی برای اجرای این اهداف تنها به آرمان گرایی و آرزو بسنده نمیکردند، بلکه به دنبال تغییرات گسترده مردمشناختی از جمله مهاجرت اجباری ساکنان مناطق مشهور بودند.
طبیعی است که چشم انداز ینون نسبت به منطقه عربی ارتباط تنگاتنگی با چشمانداز طبیعی دولت یهود و مرزهای آن داشت. در راستای همین چشم انداز بود که ینون اعتقاد داشت که تفاوتی میان مرزهای سال ۱۹۴۸ و سال ۱۹۶۷ وجود ندارد، چرا که نکته مهم برای اسرائیل این است که “تمام مرزهایش” در امنیت باشند.
مرزهای امن در مفهوم ینون این بود که رژیم صهیونیستی بتواند به تمامی منطقه «از نهر تا بحر» [ از دجله و فرات تا دریای مدیترانه] مسلط شود. همچنین در این مفهوم تنها سلطه نظامی یا سیاسی و اقتصادی مطرح نبود. بلکهاهدافمردمشناختی نیز مورد توجه قرار داشت. یعنی باید جمعیت یهودی در این مناطق مستقرمیشدند، چراکه از دیدگاه اسرائیلیها بدون یهودیان نمیتوان آیندهای از نظر استراتژیک برای این رژیم دنبال کرد.
ینون اعتقاد داشت که آرمان اسرائیل تنها بر روی جنازه کشورهای قدرتمند عربی بنا گذاشته میشود. لذا طبیعی بود که اینگونه وانمود کنند که تمامی کشورهای به ظاهر قوی از جمله مصر قابلیت فروپاشی و از هم گسیختگی و تبدیل شدن به دولتچههای کوچک و ضعیف را دارند و به این ترتیب نمیتوانند در دراز مدت تهدیدی برای امنیت رژیم صهیونیستی به شمار بروند.
از آنجا که لبنان در آن زمان یک دولت تاریخ مصرف گذشته به نظر میرسید، سوریه و عراق باعث نگرانی اصلی تلآویو میشدند. چرا که قدرت نظامی بالایی داشتند. ینون معتقد بود که دمشق با وجود سیستم نظامی قوی که در اختیار دارد، اما از نظر داخلی تفاوت زیادی با لبنان ندارد. آنها اعتقاد داشتند که حاکمیت سوریه در دست اقلیتی است که تنها ۱۲ درصد از ساکنان این کشور را شامل میشود، لذا آنها نمیتوانند ایستادگی قابلتوجهی در برابر افکار عمومی اهلتسنن مخالف با دولت داشته باشند.
با این وجود شرایط به نفع رژیم صهیونیستی نبود و شکست اسرائیل در جنگ لبنان و تشکیل قدرتمندترین جریانهای مقاومت در تاریخ بشری یعنی حزبالله لبنان، آنها را به یک بازیگر مهم و اساسی در تحولات منطقه تبدیل کرد. به این ترتیب رژیم صهیونیستی مجبور شد الگوی خود را تغییر داده و در استراتژی جدید خود بر دو محور اساسی تکیه کند. محور اول نجات روند سازش بعد از ترور انور سادات بود و محور دوم نیز تغذیه جنگ تحمیلی عراق به ایران بود که میتوانست باعث فرسایش پتانسیلها و امکانات مادی و نظامی دو طرف شود.
تصادفی نبود که کشورهایی که نام آنها در پژوهش ینون مورد توجه قرار گرفته بود، سه دهه بعد در پروژه خاورمیانه بزرگ یا نظم نوین جهانی آمریکا که توسط دولت جورج بوش پسر ارائه شد، عینا تکرار شد. این موضوع نشان میداد که پروژههای جورج بوش برای ترسیم مجدد نقشه خاورمیانه کاملا منطبق بر پروژه تجزیهطلبانه رژیم صهیونیستی است که ینون ربع قرن پیش، به آن اشاره کرده بود.
البته فرصتی که دولت آمریکا برای مدتی فراروی اسرائیل قرار داد بود، خیلی زود از دست رفت. چرا که جمهوری اسلامی ایران به ائتلاف مخالف با پروژههای آمریکایی صهیونیستی در منطقه شامل سوریه و حزبالله و جنبش حماس و جهاد اسلامی شکل داد. این ائتلاف در سال ۲۰۱۶ در جنگ لبنان پایداری قابل توجهی از خود نشان داد و در جنگهای صورت گرفته از سوی رژیم صهیونیستی در نوار غزه طی سالهای ۲۰۰۹ و ۲۰۱۴ نیز موفق عمل کرد.
با روی کار آمدن دولت باراک اوباما در کاخ سفید و تصمیم جدید آمریکا برای عقبنشینی نیروهای این کشور، پروژه خاورمیانه بزرگ به ظاهر در آستانه تجزیه و فروپاشی قرار گرفت، اما بروز خیزشهای عربی در برخی کشورها مجموعهای از واکنش ها را به دنبال داشت که اسرائیل تلاش کرد آنها را در راستای پروژه تجزیه طلبانه خود به کار گیرد.
در این میان باید به یک واقعیت مهم اشاره شود و آن اینکه رژیم صهیونیستی اختلافها و تناقضهای موجود در داخل کشورهای عربی و بین دولتهای عربی و اسلامی را ایجاد نکرده است، چرا که این اختلافات در ساختار و تاریخ این کشورها وجود داشته است. تنها کاری که اسرائیل انجام میداد تلاش برای تعمیق این اختلافات و تناقضها و طرح آنها به عنوان اختلافات اساسی و محوری و اعطای قابلیت انفجار به آنها در شرایط مناسب بود.
ادامه دارد…
انتهای پیام/
منبع:تسنیم