یک گروه از نیروهای اهل الشام خیال میکنند که توافقی که با ارتش صورت داده بودند از سوی حزب الله محترم شمرده نشده است، در نتیجه برای یک دسته از نیروهای حزب الله کمین میگذارند.
به گزارش اخبار جهادی،حدود سه هفته پیش بود که حزب الله طی عملیاتی برقآسا، نیروهای جبهه النصره که در ارتفاعات قلمون مستقر بودند را شکست داده و مجبور به خروج از منطقه کرد. تنها ۲۴ ساعت که از شروع عملیات گذشته بود، حزب الله دریافت که جبهه النصره را باید شکستخورده تلقی کند. دلیل این برداشت بازمیگشت به دو مسئله:
اول اینکه تقریبا در تمامی صفوف جبههالنصره پریشانی و بههمریختگی به وجود آمده بود.
دوم اینکه ابومالک التلی (امیر النصره در قلمون) و فرماندهان نظامیاش تنها با گذشت چند ساعت از آغاز عملیات حزب الله، متوجه شدند تمام برآوردهایی که برای دفاع داشتند غلط از آب درآمده است و متوجه شدند عملا طرح و نگاهی برای حفظ سیطرهی خود بر قلمون و حتی برای استمرار نبرد در اختیار ندارند.
مسئولیت افتادن جبهه النصره در قلمون به این وضعیت، بیش و پیش از هر کس به عهدهی خود ابومالک التلی است. دلیل آن هم بازمیگردد به خطای راهبردی او در پیشبینی روش نظامیای که حزب الله میخواست در این نبرد در پیش بگیرد.
ابومالک التلی، هنگامی که طرح خود برای این نبرد را تهیه میکرد، این پیشفرض را برای خود مسلم گرفته بود که وضعیت طبیعی و جغرافیایی سخت منطقهی نبرد، حزب الله را مجبور خواهد کرد که از هجوم مستقیم به پایگاههای النصره و استحکامات آن که به صورت طبیعی دارای پوشش دفاعی پیچیده و سخت هستند (همچون تپههای مرتع و غارها و …) پرهیز کرده و به جای حملهی مستقیم، راهبردِ «به فرسایش کشاندن پایگاههای النصره» و نزدیک شدن مرحله به مرحله به آنها را در پیش بگیرد. و چنین چیزی طبعا موجب طولان شدن زمان نبرد میگردید.
ولی غافلگیریای که باعث به باد رفتن نظریه التلی شد در آنجا نهفته بود که حزب الله روش به فرسایش کشاندن نظامیِ آهسته را در پیش نگرفته و به جای آن، یک تهاجم خطشکنانهی ضربتی و آن هم در تمامی محورها و به سمت تمامی پایگاههای جبهه النصره (به صورت یکجا و همزمان) را آغاز نمود.
فرماندهان نظامی حزب الله، مناطق تحت تصرف النصره را به چند مربع یا چند قطعهی نظامی تقسیم، و در زمان واحد، هجومی سراسری را به همهی آنها آغاز کردند. هجومی که از چند محور صورت میگرفت و روش آن به صورتی بود که از مسیر هجوم به هر محور، چند شاخهی دیگر منشعب شده و به هر کدام از این شاخههای مختلف نیز در همان زمان حمله میشد.
اگر از جنبهی نظامیِ صرف به قضیه نگاه کنیم، باید بگوییم التلی حق داشته آنطور پیشبینی کند. او برداشت خود را بر اساس دادههای عینیای بنا کرده بود که از طبیعت جغرافیایی منطقه نشأت میگرفت. اما اشتباه او در اینجا بود که حساب غافلگیریهای احتمالی حزب الله را نکرده و در نتیجه، خطوط پشتیبانی ثانوی را تدارک ندیده بود. بر همین اساس، وقتی در همان آغاز حملهی حزب الله فهمید که پیشبینیاش اشتباه بود، به نوعی «کوری استراتژیک» دچار شد و دیگر طرح و برنامهای برای فرماندهی ادامهی نبرد در اختیار نداشت.
در اینجا حزب الله تصمیم گرفت از «فروپاشی صفوف طرف مقابل» نهایت استفاده را ببرد کند: واحدهای هجومی حزب الله تلاش کردند با جلوتر رفتن از اهدافی که برای مرحلهی نخست عملیات تعیین شده بود، از این پیروزیها [که موجب به هم ریختگی و آشفتگی خطوط دشمن شده بود] برای رسیدن به موفقیتهای بیشتر استفاده کنند.
«ناصر شراره» در روزنامه «الجمهوریه» نوشت: واقعیت این است که در اینجا فقط النصره و التلی،دچار پریشانی و آشفتگی نشده بودند، بلکه پریشانی به صفوف «سرایا اهل الشام» [گردانهای اهالی شام] نیز سرایت پیدا کرده بود. و البته آشفتگی سرایا اهل الشام، یک غافلگیری ناخوشایند برای حزب الله به دنبال آورد: بنا بر اطلاعات رسیده، سرایا اهل الشام پیش از آغاز حملات در گفتگو با ارتش لبنان به صورت قطعی توافق کرده بود که در این نبرد، بیطرف بماند. در توافق ارتش و سرایا، بخشی هم دربارهی حزب الله بود که دربارهی درگیر نشدن حزب الله با این گروه و ساماندعی این «عدم درگیری» بحث میکرد.
اما پیشرویهای سریعی که نیروهای حزب الله صورت میدادند و حتی موج شده بود از برنامهریزی اولیه خود آنها هم سریعتر باشد، موجب بههمریختگی نیروهای اهل الشام شده و با گسترش جوی از ترس در بین آنان، باعث میشود به جای اینکه در پایگاههای خود بمانند یا آنکه با پرچمهای سفید به سمت منطقهی تحت تصرف ارتش بروند؛ شروع کنند به حرکت به سمت منطقهای در پشت جبهه.
در این بین، یک گروه از نیروهای اهل الشام خیال میکنند که توافقی که با ارتش صورت داده بودند از سوی حزب الله محترم شمرده نشده است، در نتیجه برای یک دسته از نیروهای حزب الله کمین میگذارند که در نتیجهی آن تعدادی از نیروهای حزب کشته میشوند. گفته شده ۶ یا ۷ تن از نیروهای حزب الله در این کمین کشته شدهاند و این اولین تلفات بزرگ حزب الله در این نبرد بوده است.
تا این لحظه، حزب الله هنوز آنچه رخ داده را به عنوان «خیانت»ی از سوی اهل الشام نسبت به توافق صورت گرفته، تلقی نکرده است، بلکه آن را ناشی از بههمریختگی وحشتناکی میداند که این نیروها (در نتیجهی گستردگی پیشرویهای غیرمترقبهی حزب الله) دچار آن شده بودند.
پیش از آغاز درگیریها، وقتی که سرایا اهل الشام وارد مذاکره با ارتش شد، ابومالک التلی شروع کرده بود به مسخره کردن آنها و متهم کردنشان به ترس. اما این نیروها با نادیده گرفتن جو روانیای که التلی ضدشان به راه انداخته بود، به مذاکرات خود با ارتش ادامه داده بودند.
توافق ارتش و سرایا مبتنی بر این بود که نیروهای اهل الشام، همزمان با حملهی حزب الله، به سمت پایگاههای ارتش لبنان عقب نشینی کنند. اما وقتی یک دسته از نیروهای این گروه برای تعدادی از عناصر حزب الله کمین گذاشتند، حزب الله به آنها ابلاغ کرد که دیگر اجازهی پناهنده شدن به منطقهی ارتش را ندارند، بلکه باید به اردوگاههای آوارگان در نزدیکی عرسال برگردند و در کنار خانوادههایشان (که در آنجا مقیماند) مستقر شوند.
اما بازگردیم به موضوع مسئولیت ابومالک التلی در شکست دار و دستهاش در ارتفاعات عرسال. مناسب است در اینجا به چند نکته اشاره کنیم:
اولا: در حزب الله وجود نگاهی وجود دارد که میگوید نظریهی التلی (مبنی بر اینکه حزب الله وارد یک جنگ فرسایشی آهسته خواهد شد و نه یک ضربهی تهاجمی سریع) غیر از طبیعت جغرافیایی منطقه، مبتنی برخی امور دیگر هم بوده است. مهمترین این «امور دیگر» عبارت بوده از روشی که حزب الله در مذاکره با او (پیش از آغاز نبردها) برای بیرون رفتنش از منطقه به خرج میداده است. مذاکراتی که وجههی بارز آن صبر در مقابل دستدست کردنهای التلی و صبر در مقابل تاخیرهای او در پاسخ دادن به سوالات و همچنین صبر در مقابل تغییر مکرر جوابهایش بوده است.
التلی حساب کرده بود (یا از نظر ذهنی به این سمت پیش رانده شده بود که اینطور حساب کند) که این صبر حزب الله نشانهی درستیِ نظرگاه اوست مبنی بر اینکه فرماندهان حزب الله از سختی یکسره کردن سریع نبرد ضد او ترسیدهاند و بنابراین، از یک حملهی مستقیم به او اجتناب خواهند کرد و به جای آن به سراغ یک جنگ فرسایشی طولانی خواهند رفت. به همین خاطر التلی مصلحت و منفعت خودش را در این میدید که به جای شروع مذاکرات زیر سایهی تهدید جنگ، بهتر است مذاکرهی جدی را به بعد از شروع جنگ موکول کند، آن هم جنگی که از نظر او، قاعدتا باید به نفع جبهه النصره پیش میرفت.
ثانیا: دلیل دیگری هم وجود داشت که التلی توافق (پیش از شروع جنگ) را رد کرد و آن هم برمیگشت به احساس او مبنی بر اینکه جبهه النصره (به صورت یک «کل») دچار «بیپناهی استراتژیک» شده است. دلیل این بیپناهی جبهه النصره مربوط میشد به بحرانی که برای قطر ایجاد شده و این کشور را به حمایت از تروریسم متهم میکردند؛ و همچنین به امضای توافقنامهی مبارزه با تروریسم بین دوحه و واشنگتن که در آن، جبهه النصره هم به عنوان بخشی از تروریسم در منطقه شناخته شده بود.
به اینها اضافه کنید سوالی که التلی از خودش میپرسید و آن هم اینکه (در صورت پذیرش توافق پیش از نبرد)، قرار است به کدام «ادلب» برود، آن هم در زمانی که منطقهی ادلب شاهد «جنگ مرگ و زندگی» بین جبهه النصره و احرار الشام است.
به واسطهی همهی این مسائل، التلی حس میکرد که هرگونه توافقی برای خروج او از منطقهی عرسال، در این لحظه، شامل ضمانتهای کامل برای حفظ جان او نخواهد بود.