مهندس شهید رضا کارگر برزی از شناخته شدهترین شهدای مدافع حرم است. یک پاسدار نخبه که امید بسیاری به توانایی هایش در عرصههای مختلف میرفت اما …
به گزارش اخبار جهادی، مهندس شهید رضا کارگر برزی از شناخته شدهترین شهدای مدافع حرم است. یک پاسدار نخبه که امید بسیاری به توانایی هایش در عرصههای مختلف میرفت اما شهید کارگر برزی با درک شرایط زمان و نیازمندی جبهه مقاومت اسلامی، حضور در جمع مدافعان حرم را برگزید و در همین جبهه نیز به شهادت رسید. پیشتر گفتوگوی مفصلی با خانواده شهید کارگربرزی منتشر کرده بودیم، اما از آنجایی که این شهید در سال ۹۶ از سوی سازمان بسیج مهندسین صنعتی به عنوان شهید شاخص سال معرفی شده است، سالگرد شهادتش در یازدهم مردادماه ۱۳۹۲ را فرصتی دانستیم تا مروری دوباره بر زندگی و منش یکی از نخبههای شهید جبهه مقاومت اسلامی داشته باشیم.
پسرباهوش نظرآباد
اول مردادماه ۱۳۵۸ بود که خدا اولین پسر خانواده کارگر برزیها را بعد از پنج دختر به آنها داد. پسر باهوش و زرنگی که از همان کودکی استعداد و تواناییهایش را در زمینههای مختلف نشان میداد. راضیه عظیمی مادر شهید میگوید: «خدا، رضا را ماه شعبان به من و پدرش داد. قبل از او ما پنج دختر داشتیم. بعد از رضا هم خدا یک پسر دیگر به ما داد. رضا بچه تیزهوش و فعالی بود که خستگی نمیشناخت. غیر از اینکه از نظر درسی دانشآموز زرنگی به حساب میآمد، به ورزش هم علاقه زیادی داشت. در رشتههای کونگفو و شنا پیشرفت زیادی کرده بود. پسرم همزمان با درس و ورزش، در هیئتهای مذهبی هم شرکت میکرد و یک بسیجی تمام عیار بود.»
از اوایل دهه ۷۰ محیط دوست داشتنی پایگاه مسجد غدیریه نظرآباد (محل زندگی شهید کارگر برزی) شاهد فعالیتهای خستگی ناپذیر او شد. رضا خیلی زود فعالیت در بسیج را آغاز کرد و تا زمانی که مهلت زیستن در این دنیای خاکی را داشت، از محیط مسجد و بسیج فاصله نگرفت. او همان راهی را میرفت که پدر و مادرش از اولین فرزند پسرشان انتظار داشتند. عباس کارگر برزی پدر شهید میگوید: «پسرم در هفت یا هشت سالگی نمازش را کامل میخواند. اهل مسجد بود و زودتر از سن تکلیفش روزههایش را میگرفت. مسئولیتپذیری رضا برای هیچ کس پوشیده نیست. در دوران نوجوانی با وجود نداشتن نیاز مالی کار میکرد. تعطیلات تابستان پیش خودم کار میکرد یا در جوشکاری داییاش مشغول میشد و یا در باغها برای میوهچینی میرفت. حتی زمان دانشجوییاش که فکر کنم ترم ششم بود در هنرستانها مشغول تدریس شد. زیرزمین خانه مان را کلاس خصوصی درس برق و الکترونیک کرده بود.»
شفا یافته عقیله بنی هاشم
یک اتفاق در زندگی شهید کارگر برزی باعث شد تا ادامه مسیر حیاتش را با اهل بیت(ع) پیوند بزند. گرچه او در دامان پدر و مادری مومن و مذهبی پرورش یافته بود، اما انگار باید چنین اتفاقی میافتاد تا ذات پاک رضا هرچه بیشتر با محبت اهل بیت عجین شود. پدر شهید در همین رابطه میگوید: «شهید رضا سال اول دبیرستان بود که به شدت مریض شد. یک روز نزدیکهای ظهر لرزش شدیدی تمام وجودش را گرفت. تا جایی که بیهوش شد. هر طور بود او را به بیمارستان امام خمینی(ره) کرج رساندیم. حدود یک ماه در بیمارستان بستری بود تا اینکه بعد از معاینات و آزمایشهای فراوان به ما گفتند رضا فلج شده است. البته این فلجی به گونهای بود که از سر انگشتان پا آغاز میشد و به سمت بالای بدنش پیشروی میکرد. دکترها معتقد بودند این بیحسی و فلجی اگر به قلبش برسد امکان فوتش هست. نام این بیماری «گیلنباره» یا همان شَلی یکباره بود. هرکدام از بچهها نذری میکردند تا رضا خوب شود. من هم با خودم فکر کردم کسی مصیبت دیدهتر از حضرت زینب (س) در اهل بیت نیست. از خدا خواستم و به خانم زینب کبری(س) متوسل شدم. رضا را نذر حضرت زینب(س)کردم و خواستم که خوب شود. مدت کوتاهی نگذشته بود که یک روز در کمال ناباوری و به یکباره دیدیم رضا دست روی دیوار گذاشته و آرام آرام راه میرود. معجزه شده بود. خانم حضرت زینب(س) شفایش را داد، تا چنین روزی سربازی خودش را کند»
استاد دانشگاه امام حسین(ع)
سال ۷۶ رضا وارد دانشگاه آزاد اسلامی کرج شد تا در مقطع کارشناسی رشته مهندسی برق -الکترونیک تحصیل کند. همزمان با تحصیل، در هنرستانهای فنی و حرفهای تدریس میکرد و به موازات آن در انجام پروژههای علمی و ساخت و ابداع دستگـاههای الکتـرونیکـی نیـز فعـال بود. شهیـد کارگربرزی به دلیل عشق به هنر خطاطی، هنگام تحصیل به عنـوان یک خطـاط تـراز اول در میـان انجمن خوشنویسان شهرستان نظرآباد شهره بود. مسیر کسب علم و حضور در فضای علم و دانش برای رضا تمام شدنی نبود. به گونهای که علاوه بر کارشناسی مهندسی برق و الکترونیک، دارای مدرک کارشناسی زبان و ادبیات عرب، مدرک کارشناسی زبان انگلیسی، مدرک کارشناسی ارشد اطلاعات، امنیت و فارغ التحصیل دانشگاه امام علی(ع) و نیز استاد دانشگاه امام حسین(ع) بود که نشان میدهد شهید کارگربرزی در راه علم و دانش لحظهای غفلت نکرد.
متخصص تخریب
با وجود اینکه رضا متاهل بود و دو پسر داشت، اما حضور در جبهه مقاومت اسلامی برای او دور از ذهن نبود. وی متخصـص تخـریب و جـنگهای پارتیزانی و چریکی بود و از سال ۸۹ روی سوریه متمرکز شد. تخصصهای این شهید باعث شده بود تا از وی برای آموزش افسران و فرماندهان سوری دعوت به عمل آید. اگر از همکاران شهید درباره علم و فن او سؤال شود همگی از ابتکارات و اختراعات وی صحبت میکنند. از اینکه بسیاری از تجهیزات نظامی فرسوده و از کار افتاده را دوباره احیا میکرد و گاهی قابلیتهای جدیدی به آنها میافزود. مهندس شهید رضا کارگربرزی در کمترین زمان توانایی مهندسی معکوس تجهیزات جنگی به غنیمت گرفته شده را داشت. در همین زمینه سردار عروج میگوید: «وقتی یکی از اختراعات رضا در زمینه انفجار را به شهید عماد مغنیه نشان دادیم، ایشان پس از اجرای آزمایشی این اختراع نوید تحول در جبهه مقاومت اسلامی را داد.»
استاد نمونه
شهید کارگر برزی با وجود مأموریتهای بسیاری که به خارج از کشور و خصوصاً کشور سوریه داشت، به دلیل رعایت مسائل امنیتی و همچنین خلوصی که در عمل و گفتار داشت، کمتر از فعالیتهایش سخن میگفت. مادر شهید میگوید: «میدانستم که پسرم در بسیج مشغول فعالیت است و همیشه او را در حال انجام کارهای فنی که مربوط به برق و الکترونیک بود میدیدم، اما زیاد از کارش سردرنمی آوردم. احساس میکردم مرتبط با رشته تحصیلیاش است. در سه سال آخر عمر دنیاییاش متوجه شده بودم که بیشتر در مأموریتهای خارج از کشور است که همین نگرانم کرده بود. البته فرزندانم به گونهای برنامه ریخته بودند که در زمان حضور رضا در ایران همه دورهم جمع شویم و همین دلم را قرص میکرد. بعد از شهادت یکی از فرماندهانش به من گفت: مادر به رضا افتخار کنید، رضا نمونهای از یک انسان کامل و عالم در همه امور بود. بعدها به من گفتند رضا در آخرین مأموریتش در سوریه با یک تله انفجاری توانسته بود تعداد زیادی از داعشیها را به هلاکت برساند. امسال ماه رمضان هم وقتی با دوستش دیدار داشتیم گفت رضا هربار که به سوریه میآمد خیلی از شاگردانش با تأسی از رفتار رضا شیعه میشدند. در این آخرین مأموریتش هفت نفر از شاگردانش به تشیع گرویده بودند.»
شهادت در رمضان
سـرانـجـام مهندس شهید رضا کارگربرزی سـحرگـاه روز جـمعه یــازدهم مـرداد ۱۳۹۲ مصادف با ۲۴ رمضان ۱۴۳۴ و روز قدس با زبان روزه در روستای کفرءکار در مدرسه ترکان در جنوب حلب به شهادت رسید. او شفا یافته حضرت زینب کبری(س) بود و همانطور که پدرش میگوید خانم حضرت زینب(س) شفای پسرم را داد تا چنین روزی او را سرباز خودش کند و در راه دفاع از خیمه زینبی به شهادت برسد. رضا در آخرین روزهای حیات زمینیاش به خانواده گفته بود: «من اسیر نمیشوم، پیکرم برمیگردد و سالم نزد شما میآیم.» رضا به قولش عمـل کـرد و پیکـرش در تـاریخ ۱۴ مـرداد سال ۱۳۹۲ سالم به وطن بازگشت و در گـلزار شهدای زادگاهش دفن شد. پدر شهید میگوید: «صبح روز دوشنبه چهاردهم مرداد بود که پیکر رضا وارد نظرآباد شد. جمعیت فراوانی آمده بود. مردم شهرمان به بهانه تشییع پیکر رضا باز ارادت خودشان را به خاندان عصمت و طهارت نشان دادند. خدا را شاکرم که در منطقهای زندگی میکنم که مردمی ولایتمدار و عاشق اهل بیت(ع) دارد. مدافعان حرم خیلی مظلومانه شهید میشوند. در دیار غربت در دفاع از اسلام ناب محمدی با اشقیالاشقیا میجنگند و خیلی مظلومانه در خفا تشییع میشوند. مدافعانی که در گمنامی هستند. جای آنها خیلی خالی است، البته این شهدا در محضر سیدالشهدا (ع) و حضرت زینب (س) هستند و در فراق این عزیزان، تسلی دلمان همان نظر ائمه اطهار است.»
گوشهای از خاطرات شهید
نماز اول وقت
شهید کارگر برزی عاشق مطالعه بود، به گونهای که خانواده و دوستان شهید معتقدند اوقات فراغت وی را تنها در دو حالت میتوان دید؛ مطالعه یا عبادت. شهیـد رضـا نمونـه بـارز سـادهزیستـی، دوری از تشریفات، تجملات و اسراف بود. وی در مظلومیت و ولایتمداری شهره دوستان و آشنایان بود. رضا تقید به حلال و حرام را اسـاس زندگی خودش قرارداده بود و جزء مهمترینهای زندگیاش بود. برای او رعایت این نوع مسائل مهمتر از رضایت اطرافیانش بود. همسر شهید میگوید: «اقامه نماز اول وقت برای شهید خیلی مهم بود تا جایی که حتی در جاده هم برای اقامه نماز اول وقت توقف میکرد.»
مهندس رضا
برادر شهید: زمستان سال ۹۱، خانه یکی از اقوام که از قضا ماهواره هم داشتند دعوت شدیم. همین موضوع باعث شد تا رضا درباره اهداف شبکههای ماهواره، چگونگی تشکیل این شبکهها، منابع مالی شان، برای صاحبخانه و بقیه صحبت کند. چند نفری شروع کردن به مسخره کردن رضا که فلانی، توی فلان جا مغزت را شستوشو دادهاند… بعد از مهمانی، من با رضا تند برخورد کردم که چرا شروع میکنی از این حرفها میزنی که بخواهند مسخرهات کنند؟ کلی تشر به او زدم اما رضا جواب داد من وظیفهام را در قبال این خانواده انجام دادم. دیگر در آن دنیا از من نمیپرسند که چرا دیدی و میدانستی اما چیزی نگفتی؟ من کار خودم را کردم، به وقتش این حرفها جواب میدهد. خیلی برایم جالب بود. رضا اصلاً به این فکر نمیکرد که مسخرهاش میکنند، فقط به فکر انجام وظیفهاش بود. شاید همین اخلاص شهید بود که باعث شد وقتی حـاج قـاسم سلیمـانـی بر سر مـزارش حاضـر شد، از شهیـد رضـا به عنوان یک نیروی مخلص، متعهد و کارآمـد در جنـگ یـاد کند و شهیـد رضـا را با نـام مهنــدس رضـا خطاب نماید.
آخرین دیدار
مادر شهید: آخرین دیدار حضوری ما روز دوازدهم تیرماه ۹۲ بود. آن روز رضا را برای آخرین بار دیدم و شب هم منزل برادرش با هم بودیم. خیلی از کارهای ما را سروسامان داد. مثلاً برای دستگاه تست قند خون من باتری مناسب خرید و دوچرخه محمد مهدی را درست کرد. انگار میخواست بیدغدغه برود. البته سه روز قبل از شهادتش تماس گرفت و با من و پدرش صحبت کرد. مدام میگفت من حالم خوب است. خیلی با بغض با او صحبت کردم. به من گفت مادر هر وقت دسترسی به تلفن داشته باشم باز زنگ میزنم. با خنده برای اینکه شرایط سخت آنجا را برایم تجسم کند گفت مادر من ۹ روز است که حمام نرفتهام. در حالی که میدانستم ایران نیست اما همیشه حضورش را کنارم حس میکردم. دیدار بعد ما شد روز چهاردهم مرداد ماه که پیکر رضا را برایم آوردند. از اینکه خدا من را هم لایق دانست تا در صف مادران شهید باشم، شکرگزارش هستم. راضیام به رضای خدا.
منبع: روزنامه جوان