ترویج قرآن کریم از دغدغههایش بود و از روستا تا شهر به برپایی جلسه قرآن اهتمام داشت، در نوجوانی با دستکاری شناسنامه به جبهه رفت، با آغاز جنگ در سوریه گفت: ندای «هل من ناصر ینصرنی» از سوریه به گوش میرسد و بلافاصله عازم شد.
جامعه قرآنی کشور در ششمین دیدار خود با خانواده معظم شهدا به دیدار خانواده شهید قرآنی مدافع حرم، شهید حسینعلی پورابراهیمی رفتند.
در ابتدای این دیدار همسر شهید ضمن خیرمقدم به حاضران درباره همسرش گفت: شهید پورابراهیمی متولد ۱۳۵۰ در روستای درگاه آستانه اشرفیه بود. به گفته نزدیکان روحیه جهادگری از کودکی در احوال وی مشخص بود و در ایام دفاع مقدس با وجود سن کم و دستکاری شناسنامه به جبهه رفت.
وی دو سال سابقه حضور در جبهه را داشت و بعد از جنگ به روستا بازگشت و در زمینههای مختلف به فعالیت جهادی پرداخت. برپایی جلسات قرآن در روستا و انجام کارهای مختلف فرهنگی ازجمله فعالیتهای این شهید بود. از سال ۷۲ با نقل مکان به رشت، فعالیتهای خود را در مسجد «کرد محله» این شهر ادامه داد و چند سال بعد ما با هم ازدواج کردیم.
سال ۸۱ به تهران آمدیم و در تهران تصمیم به ادامه تحصیل گرفت و تا مقطع کارشناسیارشد درس خواند. در کنار کار و تحصیل در حوزه آموزش قرآن هم فعالیت داشت تا اینکه سال ۹۱ دوباره به رشت رفتیم. پسر کوچکم استعداد خوبی در صوت و لحن داشت، ازاینرو همسرم هرهفته او را به جلسات قرآنی این شهر میبرد و اهتمام خاصی به یادگیری قرآن بچهها داشت.
با آغاز جنگ در سوریه عزمش را برای جهاد جزم کرد اما با اعزام وی موافقت نمیکردند تا اینکه با اصرار خودش در تاریخ ۱۷ بهمن ۹۴ از تیپ میرزاکوچکخان گیلان به سوریه اعزام شد. چند ماه در سوریه حضور داشت و به کشور بازگشت، اما این بار حالاتش بسیار متفاوت بود و تمام تلاشش را برای اعزام مجدد انجام میداد، میگفت؛ اگر خوب گوش کنیم ندای «هل من ناصر ینصرنی» از سوریه به گوش میرسد. همه کارهای نیمهکاره را انجام داد و با شتاب در روز ۲۹ اردیبهشتماه ۹۵ مجدداً به سوریه اعزام شد تا اینکه ۱۴ خرداد ۹۵ در سوریه مجروح و یک هفته بعد در روز ۲۲ خرداد و برابر ۴ ماه رمضان به شهادت رسید.
بارزترین خصوصیت این شهید ارتباطش با جوانان و تأثیرگذاری روی جوانان بود. از آنجاکه اختلاف سنی همسرم با دو پسرمان کم بود و با توجه به ارتباط او با فرزندان، بسیاری فکر میکردند که اینها با هم دوست هستند نه پدر و پسر. همیشه به ما توصیه میکرد امام(ره) به جوانان اعتماد کرد و با همین اعتماد توانست انقلاب کند. جوانان امروز هم با ایمان و حتی با ایمانتر از گذشته هستند. ایراد از ماست که نمیتوانیم در دلهای آنها نفوذ کنیم.
در آخر هم به ما وصیت کرد هیچگاه «نگویید انقلاب برای ما چه کرده است، بگویید ما برای انقلاب چه کردهایم».