پدر شهید هریری گفت: فرزندم بازگشت به سوریه و مدافع حرم شدن را شرط ضمن عقد خود در هنگام ازدواج قرار داده بود.
به گزارش اخبار جهادی ، شهید حسین هریری در تاریخ ۲۲ آبان ماه ۹۵ در مبارزه با تروریستهای تکفیری و برای دفاع از حرم و حریم اهل بیت (ع) در سوریه به درجه شهادت رسید. همزمان با نخستین بهارِ پس از پرواز آسمانی شهید هریری گفتوگویی با خانواده بزرگوار ایشان ترتیب دادیم؛ همسر شهید هریری که در زمان شهادت ایشان تنها چندماه از ازدوجاش میگذشت، در زمان این گفتوگو به زیارت کربلا مشرف شده بودند؛ بنابراین با پدر و مادر شهید به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید:
خبرنگار: لطفاً شهید هریری را بیشتر برایمان معرفی کنید و از خصوصیات و علایق ایشان از دوران کودکی تا زمان شهادتشان بگویید.
مادر شهید هریری: شهید حسین هریری متولد سوم آبان ۶۸ است؛ مادر ۵ فرزند هستم که ایشان چهارمین فرزندم است؛ از کودکی اهل مسجد و فعالیتهای بسیجی بود. وقتی در مسجد مکبر میشد یا نماز جمعه میآمد، جوایزی برای او در نظر میگرفتیم. پس از آن هم اعتقادات محکمی داشت و به محرم و نامحرم بهشدت حساس بود. بازرس قطار شهری بودند و با اینکه محیط کارشان یک اتاق در بسته بود باز هم ناراحت بودند و وقتی علتش را میپرسیدیم به مانیتورها اشاره میکردند.
پدر شهید هریری: هرچه خوبان دارند ایشان نیز داشت؛ پسرم مقلد حضرت آقا و ارادتمند ایشان بود. به بزرگترها به ویژه پدر و مادرش احترام بسیار میگذاشت و در حوزه انقلابی و فرهنگی بسیار فعال بود. اهل هیئت بود و سفرهای زیارتی و مذهبی بسیاری میرفت و فکرمیکنم حدود ۲۵ بار به کربلا مشرف شده بود.
حتی از فرصت کوتاه تعطیلی هم برای سفر به کربلا استفاده میکرد بهطوری که یکبار چهارشنبهای تعطیل بود و پنجشنبه نیز بین التعطیلین اعلام شد؛ ایشان شنبه را هم مرخصی گرفت و زمینی با دوستانش عازم عراق شد. روز پنجشنبه به مرز کرمانشاه رسیدند و با کامیونهای تجاری حمل سیمان به عنوان کمک راننده از مرز عبور کردند و فقط شب جمعه را کربلا بودند و فردایش برگشتند.
مرزبان عراق که گذرنامهاش را دیده بود که از مشهد این مسافت طولانی را برای یک شب طی کرده است از او پرسیده بود أنتَ مجنون؟ و پسرم جواب داده بود: نعم. أنا مجنون الحسین (ع) و واقعاً دیوانه امام حسین (ع) بود و کارهای خاص این چنینی زیاد انجام میداد. شهدا به بهشت میروند اما چه کسی شهید میشود؟ به تمامی شهدا ارادت دارم اما توفیق همنشینی با آنها را نداشتم اما در مورد شهید هریری یکبار یک دروغ مصلحتی یا اینکه پشت سری دیگری غیبت کند از ایشان نشنیدم و فردی با این رفتار اگر شهید نشود هم به بهشت میرود پس خداوند میداند چه کسی را به مقام شهادت برساند.
خبرنگار: چه شد که تصمیم گرفتند به نیروهای جبهه مدافعان حرم اهل بیت (ع) ملحق شوند؟
مادر شهید هریری: خودش دوست داشت که به این مسیر برود و افتخار میکنم که پسرم در این راه به شهادت رسیده است.
پدر شهید هریری: خیلی وقت بود که پیگیر رفتن بود تا اینکه پارسال قسمتش شد و منطقه مقاومت در سوریه رفت من هم ثبتنام کرده بودم تا باهم برویم اما دو نفر از یک خانواده را نمیبرند و در نهایت قسمت ایشان شد. زبان انگلیسی و عربی ایشان خوب بود؛ تعریف میکرد که قبل از عملیات برای شناسایی با لباس مبدل به شهر تدمر میرفتند و خانمهایی را دیدند که به زنجیر بستند و اتیکت زدهاند.
میگفت تا مرز سکته پیش رفتم که با ناموس مسلمان مثل برده فروشی دوران جاهلیت رفتار میکنند. در آزادسازی تدمر مسئولیت داشتند و گویا مجروح شده بود اما به ما اعلام نکرده بودند فقط برای معالجه سرپایی به تهران آمده بود و پس از آن به سوریه بازگشت تا اینکه همرزمش شهید عارفی به شهادت میرسد و تلفن همراهش به دست نیروهای تکفیری میافتد و از فیلمهای موجود در آن متوجه میشوند که شهید هریری در جریان آزادسازی تدمر نیرویی موثر بوده و توسط تکفیریها شناسایی شده و تحت تعقیب قرار میگیرد.
مسئولان ایشان را به ایران بازمیگردانند و میگویند چون شما شناسایی شدهاید فعلاً نباید به سوریه بروید. من و مادرش هم از فرصت استفاده کردیم و تصمیم گرفتیم دامادش کنیم تا شاید پابند شود و در نهایت با خانوادهای سید از همکارانش بهنام رضوی وصلت کرد اما بازگشتنش به سوریه و مدافع حرم بودنش شرط ضمن عقدش بود.
اوایل پاییز بود به او گفتم شما زمستان سال گذشته را آنجا بودی و دیدی و ما هم در اخبار دیدیم که هوا بسیار سرد است و مدافعان حرم در شرایط سختی هستند. چیزی نمیگفت و فقط لبخند میزد. گفتم حتماً به ماجرای خوارج که در زمان حضرت علی (ع) برای جنگ با معاویه بهانه سردی و گرمی را میگرفتند فکرمیکنی و گفت خودتان که بهتر میدانید.
چون بهتازگی عقد کرده بود از او خواستم مدتی بماند تا عروسی وی را ترتیب دهیم؛ گفت حالا که همسرم سیده است مسئولیتم بیشتر شده است؛ تا قبل از این فقط شیعه اهل بیت بودم (ع) اما اکنون با این ازدواج فامیلشان شدم و از فامیلهای خود انتظار بیشتری دارند. میگفت نیروهای ایرانی که آنجا میروند تعداد معدودی هستند که به کارهای مستشاری و فرماندهی گماشته میشوند و اکثراً گزارش کارهایشان به عکس و چهره به دست حضرت آقا میرسد و میشناسند اگر در قسمتی که من هستم مشکلی پیش بیاید، نیروهای دشمن پیشروی کنند، سنگر خالی بماند و آنها عبور کنند و آقا از خود بپرسند که این جوان کجا بوده و سرش به لذایذ دنیا گرم بوده است، شما مرا میبخشید؟ کمی بعد باوجود اینکه محروم بود با مدارک و مشخصاتی از کشوری دیگر عازم سوریه شد.
خبرنگار: فکر میکنید اگر پسر شما و دیگر مدافعان حرم حضرت زینب (س) در سوریه حضور نداشتند چه وضعیتی پیش میآمد؟
پدر شهید هریری: اثری از حرم حضرت زینب (س) باقی نمیماند البته آنها نسبت به حرم حساسیتی ندارند چون ما حساس هستیم میخواهند با ما مبارزه کنند و هدفشان ایران است وگرنه وجود حرم که آسیبی به کسی نمیرساند. اگر مدافعان حرم نبودند ممکن بود همان وضعیتی که آنجا هست در کشور ما بوجود بیاید و خدایی نکرده ناموس ایران را به اسارت بگیرند.
خبرنگار: اگر فرزندان دیگر شما بخواهند به سوریه بروند و به جبهه مدافعان حرم ملحق شوند شما رضایت میدهید؟
مادر شهید هریری: بله افتخار میکنم؛ روزی که پسرم میخواست برود ساکش را خودم بستم. خواهرش ناراحت بود و گریه میکرد به او گفتم که ناراحت نباش و افتخار کن.
خبرنگار: از علاقه شدید شهید هریری به مقام معظم رهبری گفتید، شما تاکنون دیداری با ایشان داشتهاید؟
مادر شهید هریری: خیر اما اگر دیداری با ایشان داشته باشم میگویم هنوز ۳ پسر دیگر دارم و حاضرم در این راه تقدیم کنم اما ناراحتی شما را نبینم.
پدر شهید هریری: شعری که ایشان برای امام (ره) خواندند را برایشان میخوانم: «بشکست اگر دل من به فدای چشم مستت، سر خُمِّ می سلامت، شکند اگر سبویی».
خبرنگار: وقتی ایشان به شهادت رسیدند شما و همسرتان به زیارت کربلا مشرف شده بودید چهزمانی و چگونه از خبر شهادتشان باخبر شدید؟
مادر شهید هریری: یک هفته بعد از شهادت ایشان بازگشتیم و هنوز خبر نداشتیم. وقتی رسیدیم به پسرانم گفتم دوست دارم شما هم راه حسین را ادامه دهید گفتند چشم اما دیدم که چشمانشان قرمز شده است. پرسیدم چه شده؟ گفتند چون امسال شما تنها به کربلا رفتید و قسمت ما نشد ناراحتیم و متوجه موضوع نشدم. آقای گنابادی نژاد، آقای واعظی و بزرگان دیگری به منزلمان آمدند.
کمکم جمعیت بیشتر شد و گفتند قرار است نماز جماعت و روضه بخوانند؛ چون پسرمان مدافع حرم بود و خودمان هم از کربلا بازگشته بودیم تعجبی نکردیم. خانمهایی که آنجا بودند از من پرسیدند در کربلا برای حسین پسرتان چه دعایی کردید؟ گفتم دعا کردم که به آرزویش برسد و آنها شروع به گریه کردند. وقتی خبر شهادت پسرم را شنیدم بلند شدم و گفتم فدای حضرت زینب (س) افتخار میکنم که پسر من را قبول کردند و فدای حضرت رقیه (س)؛ من هنوز سه پسر دیگر دارم که اگر آنها هم در این راه بروند افتخار میکنم.
کلیپ لحظهای که از شهادت پسرم باخبرشدیم منتشر شذه و پس از آن خیلیها با ما تماس گرفتند و گفتند که از شما انرژی بسیاری گرفتیم و دیگر نارضایتی و مخالفتی با فرزندانمان که میخواهند بروند و مدافع حرم شوند نداریم.
خبرنگار: درباره مسئولیت ایشان در قرارگاه فاطمیون بگویید.
پدر شهید هریری: قبل از آن در قرارگاه نصر که نامش به قرارگاه امام رضا (ع) تغییر کرد فعالیت داشتند اما در قرارگاه فاطمیون مسئول تخریب بودند. ایشان از واژههایی مثل فرمانده و رئیس بری بود و خود را مسئول مینامید. زمانی هم که در قطار شهری مشهد فعالیت داشتند گفته بودند در تابلوی دفترش بهجای عنوان رئیس بازرسی بنویسند «مسئول» بازرسی.
خبرنگار: چطور شد که نام جهادی سید عمار برای ایشان انتخاب شد؟
پدر شهید هریری: هرکس که انتخاب کرده است فرد فهمیده و باسلیقهای بوده است. چون ایشان بسیار با بصیرت بود و در فتنه ۸۸۸ چندبار تا یک قدمی شهادت رفت اما تقدیر الهی بود که فدایی حضرت زینب (س) شود. یک سرباز تمام قد در خدمت نظام و ولایت بودند و هرجا که نیاز بود حضور پیدا میکردند عراق، سوریه و حتی افغانستان که این اواخر قبل از اعزامشان به این کشور رفتند و از همانجا هم مدارک افغانستانی تهیه کردند.
به محرومین رسیدگی میکردند و دقت بسیاری در مسائل و کارهای فرهنگی داشتند. بسیار متواضع بود و در این چندماهی که از شهادت ایشان گذاشته است چندین برابر بیست و چند سالی که در کنار ما بود او را شناختیم. هیچ اعلامی از مسئولیت و فعالیتهایی که انجام میداد نمیکرد قبل ماه مبارک رمضان و عید نوروز از محل کارش وام میگرفت و برای حمایت از خانوادههای محروم حاشیه شهر هزینه میکرد برخی به بیت المال چنگ میزنند و وامهای آنچنانی و حقوقهای نجومی می گیرند. از زمان انقلاب صحبت از جامعه بیطبقه توحیدی بود اما الان خیلیها دارند در اشرافیگری از زمان طاغوت هم رد میکنند.
از ایشان پرسیدم شما برای اینکار حقوق میگیرید و جواب داد شما هنگام دفاع مقدس حقوق میگرفتید؟ گفتم آن وظیفه بود چون کشورمان را اشغال کرده بودند و ایشان گفت تکفیریها دارند دین ما را اشغال میکنند دین که از کشور بالاتر است و من حتی هزینه ایاب و ذهابم را هم از جیب خودم میدهم. از محل کارش مرخصی بدون حقوق میگرفت و نمیگفت کجا میروم و کار به جایی رسید که میخواستند تعلیق و اخراجش کنند تا اینکه متوجه شدند و عذرخواهی کردند.
خبرنگار: اگر گلایه یا هر حرف و صحبت دیگری با مسئولان و جوانان دارید، بگویید.
مادر شهید هریری: از جوانان بهویژه خواهران میخواهم که به حجاب و نماز اول وقت توجه ویژه کنند چون ایشان همیشه به نماز، حجاب و رعایت محرم و نامحرم اهمیت میداد. جوانان و مسئولین به اهداف و خواستههای شهدا توجه کنند.