مسئولین کشور به این نتیجه رسیده بودند که دمشق سقوط کرده است. یکی از مسئولین ارشد تماس گرفت که آنجا را ترک نکردید؟ گفتم دمشق سقوط نکرده!
دستور از تهران رسیده بود که دمشق را ترک کند. حتی مسئولان ایرانی هم باور کرده بودند که دمشق سقوط کرده است. «حسن شمشادی» اما خود را کارمند صداوسیما نمیدانست. او مانند رزمندگان جنگ سخت، خود را سرباز رهبری میدانست که سوریه را خط مقدم نبرد نامیده بود. در دمشق ماند تا به همه ثابت کند که دمشق هنوز نفس میکشد. شمشادی که سالها از نزدیک بزرگترین بحرانهای منطقه را لمس کرده در گفتوگو با خبرگزاری دانشجو درباره روزهای حساس نبرد سوریه، آینده تحولات این کشور، اوضاع رسانههای محور مقاومت و … سخن گفته است. در ادامه متن کامل این مصاحبه را با هم میخوانیم.
نبردهای امروز با گذشته تفاوت کرده است. لایه های نبرد متفاوت شده است. امروز نبرد رسانه ای آغاز می شود که بعضا جنگ را در حوزه سخت هدایت می کند. نمونه آن را در این چند سال در سوریه و عراق شاهد بودیم. نقطه اوج این مسئله در سوریه ماجرای سقوط دمشق بود. کمی درباره حوادث آن برهه توضیح دهید.
ضمن تایید فرمایش شما اساسا قبل از این که موشکی شلیک شود اول رسانه شلیک می کند هیچ شکی نیست! نمونه بارزش را در سوریه و حدود دو سال درعراق دیدیم. اینها نمونه های دم دستیش است از ابتدای بحران سوریه عملا این جنگ رسانه ای بود که پیش رفت و اوضاع را به اینجا رساند. اولا درگیری های خیلی مختصر و ناچیز و جزئی را رسانههای حامی آنها بزرگ نمایی کردند. تمامی تاکتیک های نوین رسانه ای را در العربیه و رسانههای ترکی و عربی دیگر و غربی در بحران سوریه دیدیم. کوچک نمایی، بزرگ نمایی، سیاه نمایی، شایعه سازی، تصویر سازی و ندیده گرفتن، بزرگ کردن و هر چیزی که به عنوان تاکتیک باشد به کار گرفتند. بعضی مواقع تجمع های چند نفره از مناطق مختلف تصاویرش می رسید، در حالی که اولا از یک هفته قبل میگفتند مردم می خواهند در جمعه ای که نام فلان گرفته تظاهرات کنند. مصاحبه کردند، تصویرسازی کردند نشان دادند بچه خونی عکس شهید در دست گرفته، بعد جمعه که می شد مردم نماز جمعه بودند تصاویر خروج از نماز را همراه با تصاویر دست نوشتهای که مربوط به جای دیگر بود نشان میدادند. از ظهر جمعه آتش ریختند که ملت آمدند بیرون از نماهای بسته فوق العاده تکراری مونتاژ شده بود که تفسیر و تحلیل می کردند که تمام ملت سوریه بیرون هستند از طرفی تظاهرات موافقان را در دمشق پخش نمی کردند!
نبرد سنگینی بود در مقابلش سعی می کردیم این قصه را پررنگ کنیم که اگر اینها نشان می دهند تمام سوریه جنگ است اما واقعیت این است که زندگی جریان دارد. بازارها هم باز است.
بعد در عملیات تروریستی میگفتند این کار نظام است. شبههای وجود داشت که نظام منفجر می کند تا برخورد رادیکالی داشته باشد. آنها میگفتند ما اهل خشونت نیستیم، بعدا چند نمونه پیدا که در خانههای تیمی دستگیر شده بودند، گفتند که ما بودیم بمب گذاری کردیم. اما نقطه اوج این قصه نبرد سقوط دمشق در مرداد ۹۱ بود. یک دفعه هفت صبح الجزیره گفت که من سخنگوی ارتش آزاد هستم و ما در دمشق هستیم و به زودی سر دیکتاتور را جدا می کنیم. فضای وحشتناک رسانه ای را به طور مشخص العربیه و الجزیره شروع کردند به نحوی که خیلیها در تهران باور کردند. ما در قبال این کار هر روز دوربین را در شهر می بردیم مناطقی که آنها روز گذشته می گفتند ما گرفتیم ما می رفتیم فیلم میگرفتیم که این فلان جا هست و با مردم حرف می زدیم. عملا مناطق درگیری را نشان می دادیم. این بمباران تبلیغاتی و رسانه ای در یک هفته چنان تاثیرگذار بود که یک دفعه شهر چند میلیونی دمشق عین شهر ارواح شد. از طرفی هجمه اقتصادی پیش آمد که مردم از گرسنگی می میرند! خوب است در مدیریت بحران این مسائل را در نظر بگیریم. رسانه ای، اقتصادی، اطلاعاتی، بین المللی همه چفت می شوند و کنار هم قرار می گیرند و فشار می آورند. در شبکه ها می گفتند دمشق قحطی آمده قوت مردم خیلی اهمیت دارد! قوت اصلی نان بود یک دفعه صف های چند صد متری درست شد که فیلم گرفتند دولت از ارائه نان مردم عاجز است و باز جنگ رسانه ای ایجاد شد. در نهایت هم گندش درآمد! چند تن از تروریستها که دستگیر شدند، می گفتند ما صبح زود به تعداد زیاد سر صفهای نان می ایستادیم هر چه می توانستیم می خریدیم. اگر می گفت ۴ بسته بیشتر نمی دهیم می گفتیم ای دولت فلان! داد و بیداد می کردیم! پرسیدیم نان ها را چی کار کردید؟ معلوم شد در گلدان ریخته و خاک ریخته بودن روی آنها!
بعد از قصه دمشق که خنثی شد سقوط حلب را شروع کردند، که ما دمشق را دیدیم خاتمه یافته است، رفتیم حلب و قصه ورود به حلب و مسائل مربوط به آنجا!
به نظرتان جریان رسانه ای مقاومت در مقابل جریان رسانه ای ضد مقاومت که شامل رسانه های عربی و انگلیسی است چه وضعیتی دارد؟
واقعیت امر این است که ما در رسانه های محور مقاومت از نظر عده و عده قابل مقایسه با جبهه روبه رو نیستیم. هم تعداد شبکه های ماهوارهای، رادیو، سایت، صفحات مجازی، از هر نظر که فکر کنید اسمش رسانه باشد در مقابل ما اصلا از نظر عده و عده برابری نمی کنیم؛ اما چند تا تبصره باید اضافه کنیم. آیا اگر از نظر عده و عده و هزینه های میلیاردی که پشت قصه هست ما عملا دستمان بالاست و باید خود را شکست خورده بدانیم؟ طبیعتا پاسخ منفی است. آیا در قبال لشکر عظیم که با زبانهای مختلف و با تاکتیک علیه محور مقاومت و به طور مشخص ایران کار می کنند ما شکست خورده ایم؟ باید جواب بدهیم منفی است.
در پنج سال اخیر این رسانه ها اینقدر دروغ گفتند و سعی کردند به ذهن مخاطب بقبولانند که مخاطب خودش مقایسه کرد که بخش میدانی از لحاظ فرهنگی و اجتماعی آن چیزی که می گویند نیست. خیلیها مقایسه کردند. یکی از علت هایی که می گوییم در این قصه موفق بودیم، این است که توانستیم اذهان خیلیها را برگردانیم. با همین عده و عده که شاید سوء مدیریت هم هست، آزمون و خطاهایی که هنوز هم مثل سال های گذشته هست. با همه این ها عملا ما آمدیم و توانستیم بخش عمده ای از نبرد نابرابر رسانه ای را برگردانیم. معنیش این نیست که صددرصد موفق بودیم. اگر موفق بودیم اینطو نبود که در یک نظرسنجی مردم کشورهای عربی رای به تروریستی بودن حزب الله بدهند! طرف مقابل توانسته در ذهن مخاطب جا کند که این گروه تروریستی است. با این حال شما میبینید ۴۷ درصد هم مخالف این موضوع هستند. این ها، گروه حزب الله لبنان را گروه شیعه می دانند. کل شیعیان جهان چند میلیون نفرند؟ کل عرب زبانان شیعه چقدر هستند؟ ۴۷ درصد عدد کمی نیست! چون عموما از جهان عربی، مسلمان اهل سنت این کار رای را دادهاند. این نشان می دهد در جهان عرب اذهان بیدار و افکار عمومی بیدار و منصف و حامی محور مقاومت ولو در کشورهای عمدتا اهل سنت وجود دارد هر چند در مجموع جو به نفع آن باشد.
کمی هم درباره شبکه المیادین توضیح دهید. این شبکه در انتخابات اخیر ایران هم عملکرد خوبی داشت.
المیادین یک نمونه موفق و خوب بود. المنار و العالم را دو شبکه شیعی معرفی کردند که همه چیز شیعه است اما المیادین با همان ادبیات خودشان خط محور مقاومت را گرفته است در عین حال لگوی شیعه ندارد! مجری و گوینده هایش، تیمش از کشورهای مختلف آمدهاند. تقریبا نخبه های شبکه های مختلف که با آن شبکه ها زاویه داشتند، جذب کردهاند. راز موفقیتش در این است که این نگاه مذهبی را شکست. در جهان عربی که همه شیعه نیستند. همه طرفدار ایران و مقاومت نیستند. المیادین این را شکست و گفت که ما حرفه ای حرف می زنیم و رفتار می کنیم اما هدف خودش مشخص است و از هدفش پایین نمیآید.
اشارهای به فرصت سوزیها و مشکلات در رسانههای داخلی داشتید. فارق از مسائل مالی و پشتیبانیهای جهانی که در طرف مقابل هست، نقطه ضعفهای رسانههای ما چیست؟
یکی از آفت هایی که در رسانههای محور مقاومت داریم و به طور مشخص در رسانه های داخل کشور وجود دارد این است که از یک منظر وقتی تعداد رسانه ها را زیاد می کنیم کار خوبی است اما نگاه نمی کنیم این رسانه همه موازی هم هستند! یک هدف دارند! به جای اینکه رقابت با العربیه یا الجزیره یا فلان سایت و صفحه داشته باشند هر کدام با یک هدف اصلی با هم رقابت می کنند! ما نمی گوییم همه را جمع کنیم یکی بشود! اما چرا صدتا صدا را نکنیم ده تا! اما ده رسانه قدرتمند شوند. به یکی بگوییم که علاوه بر تغذیه فضای داخلی، جهان عرب را پوشش بدهد، به یکی دیگر بگوییم که علاوه بر فضای داخلی، مخاطب اصلی شما اسپانیای زبان ها هستند. به یکی دیگر بگوییم اهل سنت را به شما می سپاریم. چرا هر کدام نوکی می زنیم و موفق نمی شویم! آن همه اعتبار و بودجه و عده و عده و خبرنگار پخش می کنیم به جای این که با رسانه های رقیب بجنگیم با خود می جنگیم! چرا فکر می کنیم همه عقل کل هستیم؟ در هر سانه ای که در مقاومت باشد وقتی با نیروهای اصلیاش صحبت می کنید همه می گویند ما عقل کل هستیم و برتریم! پس نقطه ضعف چیست؟ نقطه قوت رقیب چیست؟ چرا او رقیب تو شود؟ چرا در یک تیم توپ نمیزنیم؟ چرا از کسانی که در رسانه های دیگر هستند و تجربه در زمینه محور مقاومت و جنگ نرم و رسانه ای دارند استفاده نمی کنیم؟ چرا از تجربیات گذشتگان استفاده نمی کنیم؟ چرا فکر می کنیم همه ما خودمان جلو آمدیم با انرژی جوانی می توانیم بترکانیم! این در دین تاکید شده که از تجربیات قبل استفاده کنید، چرا؟ این چراها را کی جواب می دهد؟ چرا با هم رقابت کنیم؟ رقابت درون گروهی خوب است تا یک جایی! رقابت اصلی باید با رسانه دشمن باشد. فرض کنید یک لشکری هزاران هزار رسانه جلوی شماست از این تعداد صدتای آنها پیشتاز و قدرتمند هستند. آن وقت شما این طرف کل رسانههایت صدتاست در خودشان تشتت است. عملا به دنبال خروجی نیستیم. همه دنبال رقابت با خودمان هستیم. من به عنوان خبرنگار افتخارم این است که در خاموش کردن بخشی از عملیات رسانهای در سقوط دمشق بودم.
در یک سال اول بحران سوریه، صداوسیما یک حالت سکوتی داشت که باعث شده بود شایعات در این خصوص به راحتی رواج پیدا کند. برای مثال میگفتند چندین بار یک منطقه آزاد میشود! اما پس از مدتی اوضاع بهتر شد و اطلاع رسانی خوبی به مردم شد. دلیل این موضوع چه بود؟
من یک سال شما را به شش ماه تقلیل می دهم. در شش ماه بحران نه تنها صدا و سیما بلکه کل دستگاه حاکمیتی ایران در قبال سوریه گیج و منگ بودند! این یک واقعیت است. همه مانده بودند که چه شده و چه باید بکنیم؟ اولین کسی که صریح موضع گرفت برای اولین بار آقا بودند و کل جریان نظام و حاکمیت دو تا سه ماه بعد از حضرت آقا این دیدگاه را در برنامه ریزی شان لحاظ کردند. ما همه چیز می فرستادیم اما در رسانه ها می گفتند اینها پخش نشود. بعد از شش ماه عملا اوضاع در ارتباط با اطلاع رسانی همان طور که در کل حاکمیتی ما یک برنامه ریزی شاهدش بودیم تغییر کرد. اما باز هم وضعیت آنطور که باید و شاید نبود. مرحله سوم هم که در حدود یک سال و چند ماه اخیر در صدا و سیما و رسانه ها شکل گرفت که وضعیت بهتری است اما کافی نیست! باز هم جا برای کار بیشتر دارد.
در آن برههای که شما گفتید، در جنگ ها دست به دست شدن مناطق نظامی و موقعیت ها امر طبیعی است اما این امر طبیعی را یک بخشیش را دیدیم. شما فقط یک طرف را می بینید. اگر در طول ۵ سال گذشته آرشیو العربیه را نگاه کنید هیچ وقت پیروزی آن طرف را نگفتند اگر آنها یک خیابان را می زدند می گفتند که جیش الهب کل دمشق را گرفت. در جنگ هشت ساله اسنادش هست هیچ وقت ندیدید تلویزیون ایران بگویند که امروز رزمندگان غیور بعثی پدر ما را در آورند! فقط ما پدر آنها را در میآوردیم! در جنگ رسانه هر کس طرف خودش را می گیرد که قدرتمند نشانش دهند. اما الان جنگ رسانه ای با آن قصه فرق می کند چون مخاطب منابع خبری دارد باید مدیریت کنیم هر چیزی که اتفاق می افتد را بگوییم که چیز خاص و خارق العاده ای نیست ما مناطقی داشتیم در دوران جنگ که هفته به هفته دست به دست می شد طبیعتا وضعیت در اطلاع رسانی بهتر شده اما کافی نیست!
چشم انداز آینده بحران را چگونه میبینید؟ مسائل مختلفی مانند فدرالیسم و غیره مطرح است. به نظر شما غاقبت آتش بس و مذاکرات سیاسی چگونه خواهد بود؟
محبوبیت بشار اسد در سوریه در بدبینانه ترین حالت ۶۰ درصد و در خوشبتانه ترین حالت ۷۰ درصد است و خود کشورهای حامی شک ندارند که ۶۵ تا ۷۰ درصد مردم سوریه بشار اسد را دوست دارند. محبوبیت شخص بشار اسد هم ربطی به محبوبیت سوریه و حزب بعث سوریه ندارد! آنها به این نتیجه رسیدند که نظام سوریه ساقط نمی شود! تلاش هایی از قبل کردند. نمایشی به اسم گفتگو و مذاکره اما عملا از خرداد به این سمت رفتند که دنبال راه حل سیاسی باشند.
مسئله طرف مقابل در مذاکرات، آینده بشار اسد است. چراکه از محبوبیت او خبر دارند و همیشه تاکید میکنند بشار اسد نباید در آینده سیاسی سوریه نقش داشته باشد. در چند ماه گذشته عرصه میدانی خوب پیش رفته است و به نظر میرسد آنها بخواهند از فرصت آتش بس برای تسلیح مخالفان استفاده کنند.
بحث فدرالی را که مطرح کردید که روسها دربارهاش صحبت کردهاند، ایران ملاحظاتی دربارهاش دارد. چراکه ما سوریه متحد را قبول داریم و قائل به پاره پاره شدن این کشور نیستیم. البته آنها هم فدرالی با حکومت و نظام مرکزی می گوید، نمی گوید تقسیم کشور، مقدار خود مختاری می دهد اما حکومت یکپارچه با ایالات.
چند وقت پیش خبرنگاری از بشار اسد در این باره پرسید. دقیقا نه رد و نه تایید کرد. می گوید جزو مواردی است که مردم سوریه تصمیم می گیرند. اگر مردم سوریه به نتیجه رسیدند که همه پرسی می شود. خود بشار اسد فکر می کند چنن ظرفیتی در سوریه نیست اگر به همه پرسی عمومی برود عموم مردم سوریه به فدرالی شدن جواب منفی می دهند، الان فقط شاید بخش اقلییتی از کردها هستد که سفت و سخت هستند و دار و دسته بارزنی نیز تحریکشان می کنند. ترکیه هم مخالف است. ظرفیت این چنینی در سوریه وجود ندارد مگر این که تحمیل کنند.
فارق از گروههایی که در مذاکرات هستند، النصره و داعش جزء آتش بس نیستند و طبیعتا همچنان درگیریهای نظامی در سوریه ادامه خواهد داشت. با توجه به تجربه تان فکر می کنید درگیری های نظامی با تروریست ها چه قدر طول می کشد؟
در ماه اول بحران سوریه در یک جلسهای در دمشق، کارشناسان تراز اولی جمع شدند. دو گروه کارشناس بودند بنده هم بودم. یک سری از کارشناسان همه گفتند که قصه سوریه دو هفته دیگر تمام میشود. اینها گفتند باید به فکر در رفتن باشیم. گروه دیگر گفتند بشار دو هفته ای قضیه را تمام میکند. من ساکت نشستم، گفتند نظر شما چیست؟ گفتم نظرتان اشتباه است! نظر من این است که این جوری نمی شود. گفتم این قصه طولانی است تازه شروع شده است. این قصه به کشت و کشتار می رسد و درگیری خیابانی و ترور می کشد و گروه های تروریست شکل می گیرد و بعد آدم ربایی و منطقه به منطقه اشغال می کنند و حمله می کنند و درگیری ها طوری می شود که ارتش می آید. هر چه که گذشت پیش بینی ما درست شد و به خاطر تجربه ای که از عراق داشتم لایه های پنهان و پیدا را دیدم. در سوریه گفتم طولانی است. هر بار هر جا صحبت کردم گفتم پیچیده است. الان هم می گویم قصه تروریسم در سوریه به معنای جنگ تمام نمی شود. این جنگ هم به این زودی تمام نمی شود به اضافه این که حضرات آل سعود با متحدیین قطری و ترکی شان به این ناامنی در اینجا، به ادامه اش به هزار و یک دلیل نیاز دارند. هر جا پازل را بچینید این ناامنی و جنگ تمام نمی شود ولو طرف درگیرش ما باشیم یا نباشیم.
نگاه مردم سوریه به ایران چطور است؟
مردم سوریه به همان نسبت حدودی ۷۵ به ۳۵ نگاهشان به ایرانی ها یکسان است. یعنی اینکه به سر ایرانی ها نگاه می کنند. آنهایی که موافق نظام و بشار اسد و ضد اسرائیل هستند به همه ایرانی می گویند روی سر ما هستید! آن اقلیت حدود ۲۵ درصدی هم که یا با داعش هستند یا با تروریستها هستند یا اینکه عربستانی ها را دوست دارند به هر دلیل، آنها هم نگاهشان به سر هست! سرهای بریده ما را در نوک نیزه می پسندند. مردم به معنای عام ایرانیها را دوست دارند. وقتی بچه های سپاه از جیره غذایی خودشان به کسانی که داعش آواره شان کرده است میدهند، پتوی خودشان را می دهند، گازوئیل گرانشان را به آنها میدهند. معلوم است در قلبشان نفوذ می کنند.
یک خاطره هم از روزهای بحرانی سوریه برای خوانندگان خبرگزاری دانشجو بفرمایید.
در مرداد دمشق اینقدر عرصه تنگ و وضیت بحرانی بود و آنقدر که در فشار در رسانه ها منطقه بودیم که حتی مسئولین ارشد ما و مسئولین مملکت به این نتیجه رسیده بودند که دمشق سقوط کرده است. یکی از مسئولین ارشد تماس گرفت که آنجا را ترک نکردید؟ گفتم دمشق سقوط نکرده! آنها نگران بودند که قضیه صارمی برای من پیش بیاید. گفتم از نظر اعتقای به نظر من سوریه خط اول ماست که آقا تاکید داشته و من رها نمی کنم.
یک خاطره دیگر هم اینکه من در بعضی مناطق گروه اعزام نکردم و دوربین را برداشتم و خودم رفتم. به واسطه این که احساس می کردم خطرناک است چون به منطقه آشنا نیستند. یک مدتی ناراحتی تنفسی داشتم دکتر رفتم کلی آزمایش انجام دادند. سوالش این بود که شما در سوریه مناطق آلودگی شیمایی دارد رفتید؟ گفت که بقیه همکارانتان که آمدند چنین عوارضی مثل شما را دارند؟ گفتم نه! گفت خب پس مربوط به اون نیست. گفتم البته آقای دکتر با هم ربطی ندارند چون من در این مناطقی که شیمیایی بود تنها رفتم.
خبرگزاری دانشجو
ما را در اینستاگرام دنبال کنید